|
|
کدخبر: ۱۷۵۴۵۰

در این روش که بر اساس اصول یادگیری مشاهده ای است، فرد با مشاهده افرادی که رفتار سازگارانه نشان می دهند، آن رفتار را یاد می گیرد و نیز افرادی که پاسخ های ناسازگارانه دارند، راهکارهای بهتری برای مدارا یاد می گیرند. مشاهده رفتار یک الگو(چه زنده و چه تصویری) در کم کردن ترس ها و یاد دادن مهارت های جدید، تاثیر اثبات شده ای دارد.

به نظرهاسفوردمشاوره رفتاری، یک فرایند نظام دار است که در این فرایند اکثر رفتارهای مراجع، رفتارهای آموخته شده به حساب می آیند و بنابراین، مشاوره یک فرایند آموزشی – یادگیری تلقی می شود. رفتاردرمانی، فقط روشی برای کمک به مراجع در فراگیری شیوه حل مساله به شمار می آید و نتایج مشاوره به صورت تغییرات عینی خاص در رفتار مراجع ارزیابی و تبیین می شود.
نظام دار بودن فرایند مشاوره به نظر هاسفورد به این معنی است که، درمان گر برای نیل به اهداف مشاوره از یک شیوه گام به گام تبعیت می کند.

هاسفورد پنج گام را برای مشاوره رفتاری در نظر گرفته است.

گام اول:رفتاردرمان گر باید مشکل مراجع و علت مراجعه او را مشخص کند. به همین منظور، در اولین جلسه درمان، رفتاردرمان گر فهرستی از وضعیت و مشکل مراجع را به طور دقیق تهیه می کند.

این که مراجع دقیقا چه تغییری نیاز دارد؟
آیا از صحبت کردن در جمع هراس دارد؟
آیا مشکل خوردن و آشامیدن کنترل نشده دارد؟
آیا احساس درماندگی و بی کفایتی می کند؟
آیا ناتوانی در تمرکز و انجام کار دارد؟ اولین قدم به روشنی تعریف کردن مشکل است و درمان گر باید از مراجع بخواهد که احساسات خود را به طور مشخص تر توصیف کند.

گام دوم: مراجع به کمک رفتاردرمان گر، هدف های مشاوره را تعیین و تنظیم می کند. این مرحله مهم ترین بخش فرایند مشاوره رفتاری است.

گام سوم: پس از تعیین هدف یا هدف ها، باید معلوم شود که مراجع با توجه به اهداف تعیین شده در چه مرحله ای است و چه رفتارهایی را باید یاد بگیرد و یا فراموش کند. درمان گر رفتاری، حوادثو رویدادهایی را که در حال حاضر در این نقطه مکانی خاص جریان دارد به دقت بررسی می نماید.

گام چهارم: درمان گر، بر اساس اطلاعات حاصل از بررسی های گام پیشین، برنامه درمانی خود را طرح ریزی کرده و درصدد اجرای آن برمی آید. این کار مستلزم انتخاب تکنیک ها و شیوه های خاص یادگیری و اجرای آن هاست تا مراجع را در آموزش رفتارهای مثبت و نیل به اهداف تعیین شده یاری دهد. مشاور می کوشد تا برای هر مراجع، به تناسب نوع مشکل اش، موثرترین و کارآمدترین تکنیک را به کارگیرد.

از دیدگاه رفتاردرمان گران، رفتاری که در هر لحظه از زمان مشاهده می شود نتیجه یا حاصل برخورد و تعامل چهار عامل متغییر می باشد: موهبت ارثی – سرشتی، یادگیری قبلی، حالت فیزیولوژیکی فرد در لحظه انجام رفتار و شرایط محیطی حاکم بر او.

از میان این چهار متغیر، درمان گری که می خواهد تغییر رفتاری ایجاد کند، فقط می تواند دو عامل را دست کاری و کم و زیاد کند.

این دو عبارتند از: حالت فیزیولوژیکی فرد و شرایط محیطی حاکم بر او.

از آن جا که حالت فیزیولوژیکی به نوبه خود فقط از طریق تغییر دادن شرایط محیطی دگرگون پذیر است، ناگزیر این شرایط در مرکز توجه درمان گر رفتاری قرار می گیرند. این تاکید روی موقعیت حاضر یکی از مشخصات اصلی رفتاردرمانی است.

گام پنجم: مساله بسیار دشوار در فرایند رفتاردرمانی، تشخیص و تعیین کارایی تکنیک های مورد استفاده و میزان نیل به اهداف مورد توجه است. چون اهداف مشاوره به صورت رفتاری و عینی تعیین و تعریف می شوند، ارزشیابی میزان حصول اهداف هم بر حسب تعیین فراوانی رفتارهای بارز مطلوب صورت می گیرد. چنان چه اهداف مشاوره رفتاری حاصل شده باشد، مشاوره پایان می پذیرد. اما اگر رفتارهای هدف حاصل نشده باشد، مشاور باید به مراحل اولیه بازگردد و هدف ها و تکنیک های مناسب تری برگزیند تا تغییرات رفتاری مطلوب در مراجع به وجود آید.

تکنیک هایی که مشاور در فرایند درمان از آن ها استفاده می کند، عمدتا بر اصول و قوانین نظریات شرطی سازی فعال و کلاسیک و یادگیری های مشاهده ای مبتنی هستند که در زیر به شرح عمده ترین آن ها می پردازیم:

شرطی کردن conditioning
رفتاردرمان گر عملا از هر دو شیوه شرطی سازی فعال و کلاسیک استفاده شایانی می کند. شرطی سازی کلاسیک یا واکنشی که متضمن جانشین کردن یک محرک به جای محرک دیگر و ایجاد ارتباط و وابستگی زیاد بین آن هاست، می تواند در تبیین پاره ای از رفتارها و نیز حذف و یا ایجاد آن ها به مشاور کمک کند. در شرطی سازی فعال یا کنش گر که مبتنی بر " قانون اثر " ثرندایک است، رفتارها به وسیله پیامدهایشان ایجاد و کنترل می شوند. شرطی کردن فعال در درمان به صورت تقویت مثبت و منفی و تنبیه مثبت و منفی اعمال می شود. راهکار " اقتصاد ژتونی " که بر اساس تقویت مثبت است، روش موثری برای تغییر رفتار در کودکان و عقب مانده های ذهنی است.

خاموش کردن و یا حذف رفتارextinction
عبارت است از، تضعیف تدریجی یا حذف یک پاسخ که از راه عدم تقویت آن صورت می گیرد. هرگاه رفتار هدف روی دهد، می توان صرفا با حذف کردن رویدادهایی که بسیار خوشایند هستند، آن رفتار را از بین برد. رایج ترین کاربرد خاموشی در رفتاردرمانی زمانی است که درمان گر حدس می زند رفتار هدف به خاطر به دست آوردن تقویت های مثبت انجام می شود. بعد درمان گر وابستگی ها را طوری ترتیب می دهد که این رفتار دیگر تقویت را تولید نکند. اگر فراوانی این رفتار کاهش یابد، خاموشی موفقیت آمیز بوده است.

حساسیت زدایی منظمsystematic desensitization

این روش که توسط ژوزف ولپی، روان پزشک اهل آفریقای جنوبی ابداع شد، معمولا با تکنیک تنش زدایی یا آرامش عضلانی و روانی همراه می شود. اصل درمانی در این روش جانشین کردن پاسخی(مثلا جایگزین کردن حالت آرامش) است که با اضطراب ناسازگار است.

ابتدا مراجع یاد می گیرد که عمیقا آرام شود. گام بعدی ساختن سلسله مراتبی از موقعیت های ایجاد کننده اضطراب است. این موقعیت ها به ترتیب از موقعیتی شروع می شود که حداقل اضطراب را ایجاد کرده است تا موقعیتی که بیشترین هراس را به وجود آورده است. سعی بر این است که بیمار را در شرایط خاصی با میزانی از تحریک اضطراب آور یا ترسناک روبه رو سازیم و حساسیت وی را نسبت به آن محرک کمتر کنیم و به تدریج میزان اضطراب انگیزی را بالا ببریم تا جایی که بیمار بتواند در برابر اضطراب انگیزترین محرک ها پاسخ غیراضطرابی از خود نشان دهد. در این تکنیک اغلب به صورت تجسمی عمل می شود.

جرات آموزی assertiveness training
در این تکنیک سعی می شود با تنظیم برنامه ای عملی و سنجیده، قدرت اثربخشی و نظارت فرد را بر محیط خود افزایش دهیم و از این راه، دامنه خاستگاه های لازم برای تقویت رفتار مطلوب را گسترده تر سازیم. جرات آموزی معمولا با تعیین تکالیف خانگی و آموزش مهارت های اجتماعی و ارتباطی توام می شود و طی این فرایند به بیمار آموزش داده می شود تا در موقعیت های مختلف، عمل جسارت آمیز از خود نشان دهد. جرات آموزی به منظور مقابله موثر با موقعیت ها و از بین بردن اضطراب در موارد رویارویی با مشکلات به کار می رود. آن چه در این روش از اهمیت استثنایی برخوردار است، پیگیری و ارزیابی عینی پیشرفت هاست.

آموزش حل مساله problem solving training
منظور از حل مساله، یک فرایند رفتاری است که در آن هدف های زیر دنبال می گردد: ۱ - شناسایی پاسخ های ممکن در برابر موقعیت مشکل ۲ - بالابردن احتمال انتخاب پاسخ موثر از میان مجموعه پاسخ ها. منظور از آموزش، نوعی خودآموزی است. یعنی درمان جو فرا می گیرد که چگونه مسایل خود را حل نماید و چگونه موثرترین شیوه پاسخ گویی را اتخاذ کند.

آموزش مهارت های مقابله teaching of coping skills
در این تکنیک شیوه های رویارویی با مشکلات به طرق مختلف و در شرایط گوناگون به درمان جو آموزش داده می شود. آن چه در این تکنیک کلیدی است، کمک به فرد به منظور انتخاب و ابراز شیوه برخورد موثر در مواجهه با موقعیت هاست.

الگوسازی modeling
در این روش که بر اساس اصول یادگیری مشاهده ای است، فرد با مشاهده افرادی که رفتار سازگارانه نشان می دهند، آن رفتار را یاد می گیرد و نیز افرادی که پاسخ های ناسازگارانه دارند، راهکارهای بهتری برای مدارا یاد می گیرند. مشاهده رفتار یک الگو(چه زنده و چه تصویری) در کم کردن ترس ها و یاد دادن مهارت های جدید، تاثیر اثبات شده ای دارد.

خودتنظیمی self - regulation
از آن جایی که مراجع و درمان گر به ندرت بیش از هفته ای یکبار همدیگر را ملاقات می کنند، مراجع باید کنترل یا تنظیم رفتار خود را یاد بگیرد تا در غیر ساعت درمان نیز پیشرفت داشته باشد. خودتنظیمی دربرگیرنده پایش یا مشاهده رفتار خود شخص و استفاده از فنون گوناگونی مثل خودتقویتی، خودتنبیهی، کنترل شرایط محرک ها و دادن پاسخ های ناهمساز برای تغییر رفتار ناسازگارانه است.

منبع: میگنا

ارسال نظر

پربیننده ترین

آخرین اخبار