|
|
کدخبر: ۱۷۴۹۵۴

رئیس مؤسسه فتوح اندیشه گفت: در فضای تولید علم باید یک جاده جدید ایجاد کنیم، جاده کنونی برای ما شوسه است، مسئله هایی را خلق خواهد کرد و درس هایی را به ما می دهد که اساساً مسئله ما نیست بلکه پروژه فکری دیگران است.

گروه فرهنگی مشرق- ایران امروز در پرتو انقلاب اسلامی پرچمی برای تحول علوم انسانی و نهضت تولید علم دردست گرفته است، بنابرایننباید چنین بپنداریم که در سطحی ترین تحلیل، حکومت اسلامی می خواهد علوم را تنها به گونه متفاوتی از غرب ارائه کند، قصه فراتر از اینهاست حتی در کشورهایی که فضا، فضای سیاسی ضد اسلامی است نظیر مصر یک فردی همچون احمد مجدی حسین کتاب هایی می نویسد که واقعاً قابل تحسین برای جریاناتی است که می خواهند مدار متفاوتی در جهان تسنن تجربه کنند.

بچه های انقلاب جنگیدند عده ای در دانشگاه درس خواندند البته منظور من این نیست اینها که در دانشگاه آمدند بچه های جنگ نبودند بلکه دانشگاه هم سنگر بود یک عده از کسانی که جنگ نرفتند و در دانشگاه ماندند هم انقلابی بودند اما اکثر کسانی که جبهه رفتند بچه انقلابی بودند.

امروز نه تنهابا یک شبکه توده ای در سراسر جهان اسلام بلکهیک شبکه نخبگانی سراسری مواجه هستیم که همه به یک ضرورت باور دارند و این ضرورت همان بحثتحول علوم دینی است، روزگاری رویکرد این تحول تهذیبی بود به این معنا که عده ای می خواستند سر و ته علوم موجود را بزنند و بعد بگویند مثلاً این علوم اسلامی است، درحالی که این رویکرد اکنون تأسیسی است. تولید تنها تحول نیست، تحول می تواند از دل رویکرد تهذیبی بیرون آید ولی تولید نمی تواند. تولید همان تأسیس است.

این بار دغدغه ما این نیست که بیاییم فروید را قیچی کنیم و ته مانده آن را روانشناسی اسلامی بنامیم، این بار دغدغه این است که ما می توانیم علم النفس فلسفه ابن سینایی را بسط دهیم و از آن یک علم النفس اسلامی دربیاوریم که دغدغه های روانشناسی ما را در کنار حوزه اخلاق پاسخ دهد.

اینها بخشی از صحبت های حجت الاسلام احمد رهداردانش آموخته مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) و مدیر مؤسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح اندیشه درباره اهمیت بومی سازی علوم، علم دینی و آسیب های مواجه با علوم انسانی است.

مشروح این گفت وگو را در ادامه می خوانیم:

*به عنوان سؤال نخست بفرمایید در حوزه علوم انسانی چه گام های مهمی تاکنون برای ارتقای سطح علوم انسانی برداشته ایم و اکنون برای ارتقا وضعیت کنونی نیاز به چه فعالیت هایی داریم؟

- به عنوان مقدمه عرض کنم که به لحاظ روانشناسی یکی از گام های اساسی در مقیاس اجتماعی این است که به یک قوم تحولی را بقبولانیم، اکثر تحولات کلان اجتماعی پیش از تحقق، در ذهن و زبان نخبگان آن قوم اتفاق افتاده است به طور مثال توجه کنید بیداری اسلامی در ایران یا دیگر کشورها از صد و پنجاه سال پیش بر زبان فردی چون «سید جمال الدین اسدآبادی» مطرح شد و تا زمانی که این ایده تبدیل به تحقق بیرونی و مدل انقلابی شد، فاصله زیادی داشت.

روزی فردید را فیلسوف غریب می دانستند / مطالبات امروز در گذشته سر زبان نخبگان ما بود

مهمترین اتفاقات سی ساله گذشته بعد از انقلاب اسلامی ایران که در حوزه علم و معرفت رخ داد روزی بر زبان نخبگان پیش از انقلاب مطرح شد، به طور مثال مرحوم سید احمد فردید که روزگاری مباحثغرب شناسی و گذار از غرب را مطرح می کرد در فاصله ای کمتر از سه دهه سخنانش رایج و عمومی شد، امروز دانشجوی ما مطالبه این تحول را دارد و نخبگان هم به طور گسترده تری مباحثاو را دنبال می کنند درحالیکه روزی فردید را فیلسوف غریب می دانستند چرا که سخنانش گوشی نداشت که نیوشای آن باشد، چه اتفاقی در خواست عمومی مردم رخ داده است؟ حتی اگر هیچ اتفاقی هم نیفتاده باشد نفس این امر که یک توده و قوم متوجه شدند آنچه در اختیارشان است، مطلوب نیست و بعد فهمیدند که می توانند موجود را به نفع مطلوب تغییر دهند، اتفاق مهمی است.

۳ مرحله مواجهه با دنیای غرب

تاکنون ما سه مرحله مواجهه با دنیای غرب(غرب جدید) داشتیم، نخست مرحله ای که در آن جهان اسلام در نقطه انحطاط تاریخی خودش با جهان غرب قرار داشت و نقطه مقابل آن غربی بود که نشاط علمی اجتماعی داشت، به طور مثال درقرون هجده و نوزده عالم اسلام دچار افول شدو دنیای غرب اوج پیشرفتش را تجربه می کرد در این مرحله شرق یک نوع انفعال و سرسپردگی و تسلیم را به به لحاظ روانی حتی در بیننخبگان عالم اسلام مواجه شد، در آن دوره کمتر افرادی همچون سید جمال بودند که متوجه شوند این هجمه، سنگین است حتی خود سید جمال هم زمانی که برای حل معضل عقب ماندگی جهان اسلام نسخه می پیچید، علم غربی را تجویز می کرد و به اخذ علم غربی اذعان داشت البته وی فرصت نکرد که نسخه اش را ارائه دهد چه اگر زنده می ماند شاید خیلی تفاوت ها با روشنفکران عصر خود پیدا می کرد!

هم دوره سید جمال الدین اسدآبادی، فردی به نام «سر احمد خان هندی»، مؤسس دانشگاه اسلامی علیگر هندوستان در قرن هجدهم است او نسخه سرسپردگی مطلق جهان اسلام را در بخش علم از دنیای غرب می پیچد، اینجا ما در مرحله انفعال قرار داریم اما در مرحله بعدما تدریجاً از این انفعال خارج می شویم و در این مرحله شاهد ظهور افرادی مثل «مهندس بازرگان» هستیم، وی نمی گوید که ما نسخه جامعه خود را از غرب اخذ کنیم بلکه می گوید هر آنچه که در غرب تولید شده را اسلام تأیید می کند و معتقد است که ما خودمان بسیاری از دستورالعمل ها را دارا هستیم.

انقلاب اسلامی جمع جنبش های اسلامی سده اخیر در جهان است

*پس مواجهه مرحله دوم تردید کردن به اصالت مطلق بودن داده های غربی یا چیز دیگری است. این تردید در چه سطح اجتماعی رخ داد؟

- بله همین تردید به اصالت های مطلق داده های غربی مهم است البته کافی نیست و به موازات تردیدی که در علوم غربی صورت گرفت به تُراثعلمی خودمان کم کم باور پیدا کردیم این امر از سطح نخبگانی آغاز و البته زمان زیادی هم برد تا در جوامع مختلف به صورت تدریجی عمومی شود.

اما مرحله سوم که من معتقدم جرقه اش در مقیاس اجتماعی و گسترده با انقلاب اسلامی ایران خورده است من انقلاب اسلامی را نظیر یک رودخانه عظیمی می بینم که خرده جویبارهای جنبش های اسلامی پیش از خود در یک سده قبل جهان اسلام را راه انداخته است و همه اینها به این انقلاب می ریزد به عبارت دیگر انقلاب اسلامی بردار جمع جنبش های اسلامی سده اخیر در جهان است، مکانی که کشتی جنبش های انقلاب اسلامی در آن پهلو گرفت و آرام شد نظیر انقلاب کبیر فرانسه که خرده شورش ها و نهضت های غربی با ظهور آن انقلاب مستقر شد.

بنابراین انقلاب اسلامی آغاز یک مرحله ای شد که در آن شعار، ایده، افق و آرمان تنها نقد غرب و تردید در اصالت های غربی نیست بلکه بسیار بیش از اینهاست کمااینکه تنها باور به توان اسلام برای مدیریت جامعه هم نیست بلکه تحقق یک طرح ایجابی در برابر طرح موجود غربی است.

*آیا شما اعتقاد ندارید که انقلاب ایران معلول تکامل خودآگاهی در ایران است؟

- خیر به لحاظ تاریخی، انقلاب ایران معلول تکامل خودآگاهی عنصر ایرانی نیست من معتقدم که انقلاب اسلامی از خیلی بخش ها درس گرفته و همه این درس ها را با هم ترکیب کرده و به اوج رسانده و خودش یک الگوی آرمانی دیگری شده است، برای خیلی کشورهایی که خرده درس های انقلاب اسلامی داده بودند و همین هم فرمایش مقام معظم رهبری به جوانان انقلابی مصر بود که روزی ما دربند بودیم و شما آزاد بودید، تولید کردید و ما استفاده و پشتوانه انقلاب خود کردیم، اکنون ما آزادیم و تولید می کنیم حال شما می توانید تولیدات ما را پشتوانه حرکت انقلابی خود کنید.

این دیگر مرحله ای است که جهان اسلام به دنبال تأسیس است نه فقط دنبال بازنگری براساس داده های غرب تا به احیاء صورت های پیشین خود باشد، البته ما تنها نمی خواهیم گذشته را به حال بیاوریم بلکه می خواهیم گذشته مان را به علاوه ظرفیت های حال کنیم.

*پس اینجا به بحثاصلی خودمان می رسیم، این استفاده از ظرفیت ها در حوزه های مختلف از جمله علوم انسانی از چه قشر و بخشی آغاز شده و باید ادامه پیدا کند؟

- این مرحله هم چون مراحل پیشین باید از سطح نخبگانی آغاز شود و به سطح توده ای تعمیم یابد در ابتدای انقلاب اسلامی ایران نخبگان ما این مسئله را حس کردند به طور مثال طرح انقلاب فرهنگی، تأسیس پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، جهاد دانشگاهی و بنیاد سمت به نیت همین تولید علم دینی با رویکرد وحدت معرفتی حوزه و دانشگاه صورت گرفت هرچند که به لحاظ تاریخی یک شکافی ایجاد شد و آن شکاف هم جنگ بود!

در آن دوره به وضعیت دانشگاه ها تردید شد چرا که اعتقاد بر این بود این دانشگاه تولید علم دینی نمی کند بنابراین تعطیل شد و دوباره آن را گشودند ولی با مسئله جنگ و پایان نامشخص آن نمی شد این ریسک را کرد که تا زمانی جنگ ادامه دارد درس و دانشگاه تعطیل شود چرا که چند نسل ما بی سواد می شدند بنابراین دوباره دانشگاه را گشودند و این بار البته دانشگاه ها خطرناک تر از مرحله قبلی گشوده شدند.

*چرا؟

- زمانی دانشگاه تعطیل شد تحت تأثیر فضای انقلابی بودیم، دانشگاه با تهدید تعطیل شد و گفته شد که به عده ای نیازی نیست و ما خودمان می توانیم تولید کنیم اما دوران جنگ به همه آن افراد احتیاج شد این افراد با کلی ادعا دوباره به دانشگاه بازگشتند بنابراین علاوه بر مانع جنگ خود این فضای روانی هم برخی موانع را ایجاد کرد. همین اساتید و بومی ها سال ها شجاعت مطالبه مجدد تولید علم دینی را به تعویق انداختند تا این اندازه که الان نزدیک ده سال است که رهبری بحثجنبش نرم افزاری و نهضت تولید علم را مطرح کردند همان ها که انقلاب فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی را تأسیس کردند اینها در خواب نرفتند بلکه در منگنه بودند و بعد از بیست سال دوباره این نهضت و جنبش نرم افزاری را شروع کردند.

بچه های انقلاب جنگیدند عده ای در دانشگاه درس خواندند!

*پس در این بیست سال وضعیت دانشگاه ها را چطور ارزیابی کردید؟

- در این سال ها خیلی ها مطالبه گر شدند به همین دلیل هم امروز این اندازه اپوزیسیون فکری را قوی تر از دیگر بچه های انقلابی می بینیم در یک دهه جنگ بچه های انقلابی را از فضای دانشگاه ها دور کرد قطعاً با یک دست نمی شد دو هندوانه برداشت، بچه های انقلابجنگیدند عده ای در دانشگاه درس خواندند البته منظور من این نیست اینها که در دانشگاه آمدند بچه های جنگ نبودند بلکه دانشگاه هم سنگر بود یک عده از کسانی که جنگ نرفتند و در دانشگاه ماندند هم انقلابی بودند اما اکثر کسانی که جبهه رفتند بچه انقلابی بودند و نسبت انقلابیونی که در دانشگاه بودند در مقایسه با سایرین حداقلی بود.

بنابراین زمانی که جنگ تمام شد بار بوروکراسی، علم و نیروهای انسانی و قواعد عملی دانشگاه ها در دست غیر از بچه های جنگ بود و حال تازه باید نسل جنگ پیش سایرین زانو می زدند و برای جذب شدن و مدرک گرفتن تلاش می کردند بنابراین موازنه علمی به هم خورد، به جد بگویم این یک معضل سوم است با همه محنتی که امروز دانشگاه های ما در اختیار ما نیست به رغم اینکه حضور بچه های انقلاب در دانشگاه این تعداد بودند که در ساختاری حرف می زدند و تولید می کردند و حتی ساختار موازی ایجاد می کردند که برای آنها نبود.

ما همه غرب را نمی توانیم یک باره حذف کنیم

به هر حال این جریاناتگذشته ما رادر یک فضای اجتماعی قرار داد که در این فضا توانستیم دغدغه انقلاب را که روزی اپوزیسیون فکری ما آنها را نه از این بابت که به لحاظ علمی قبول ندارد، رد می کرد بلکه از این بابت که آنها را مسخره می کرد و شأن علمی برای این تئوری قائل نبود، امروز همان جریان حتی زمانی که مسائل را رد می کند با این رویکرد رد نمی کند که حرف شما روشمند نیست و فاقد معناست بلکه با یک ادبیات دیگر وارد می شوند که مثلاً شما نمی توانید همه غرب را رد کنید یا یک دفعه نمی توانید مسائل را تغییر دهید که اتفاقاً برخی از آنها ادبیات خوبی هم هست، راست می گویند ما همه غرب را نمی توانیم یک باره حذف کنیم یا ما در طرح تمدنی خودمان اینگونه عمل نخواهیم کرد که هیچ مولفه ای از مولفه های علمی غرب را در مسائل خود راه ندهیم ولی چون ساختار و میدان برای ماست آن مؤلفه ها وقتی در این ساختار قرار می گیرد تغییر کاربری و جهت می دهند و استخدام ساختار ما می شوند.

طرح مسئله «امکان تولید علم دینی» در جامعه امروز بی معناست

*مخالفین این بومی سازی علم و علوم انسانی اسلامی چه کسانی هستند؟

- جدی ترین مخالفین ما الان در این فضا قرار دارند یک معدودی البته کسانی هستند که کسی حرفشان را به رسمیت نمی شناسد اما حضور دارند و بر این باورند که این مسائل شدنی نیست و بر این حرفشان هم پافشاری می کنند که ما باید غرب را قبول داشته باشیم این تعداد آن اندازه کم هستند که ما نباید درباره شان اشتباه کنیم. من در یکی از برنامه های شبکه چهار سیما که با حضور یکی از بزرگواران برگزار شد شرکت کردم که عنوانش «امکان تولید علم دینی» بود، ابتدا به ساکن به صدا و سیما این انتقاد را کردم که در دهه چهارم انقلاب این حرف خیلی عقب مانده است، همچنان بگوییم امکان علم دینی به خاطر چهار روشنفکری که خودشان هم می دانند اعتبار علمی ندارند، نباید مسئله امکان تولید علم دینی را زیرسؤال برد، ما نباید برنامه علمی در سیمای ملی را اینطور تیتر بزنیم امروز به جای این پرسش باید از مصادیق علم دینی پرسش کنیم، از همین جا من نکته دومی را طرح می کنم که از پرسش شما فاصله می گیرد اما یک حلقه تکمیلی و ضروری است.

امروز مسئله علم دینی و تولید آن فقط مسئله ایران نیست

گمان نکنیم که امروز مسئله علم دینی و تولید آن فقط مسئله ایران است شک ندارم که به دلیل تجربه عینی که انقلاب ایران عملاً فراروی ما قرار داد ما با چالش های تولید علم دینی، روش ها و نقاط مواجه و تماس علم دینی با علم غربی قطعاً بیشتر از غرب آشنایی داریم حداقل تجربه من در دانشگاه های مختلف جهان اسلام و گفت وگوهایی که با متفکران جهان اسلام داشتم، این را تأیید می کند که مسائل ما بسیار جلوتر از گذشته رفته به رغم این در جهان اسلام هم این مسئله نسبتاً روبه فراگیر شدن است.

نمونه هایی از فعالیت های دینی دانشمندان جهان اسلام

*این نمونه ها را از چه کشورها یا افرادی مشاهده کردید؟

- یکی دو نمونه مثال بزنم تا برخی ها احساس خودبسندگی نکند و به کانون های مختلف علم در جهان اسلام سر بزنند حتی اگر احساس کنند که آنها پایین تر از خودشان هستند بهرحال اینها شبکه انسانی علمی ما هستند که می توانیم از طریقشان ارتباطات علمی را افق گشایی کنیم و آنها را نیز درون یک راه رفته شده قرار دهیم.

به طور مثال در مالزی مرکزی به نام ایستک وجود دارد که مؤسس آن پروفسور نقیب العطاس است وی پیش از انقلاب اسلامی ایران این مؤسسه را در سال ۱۹۶۷ تأسیس کرد و انقلاب ما در سال ۱۹۷۹ پیروز شد اما من دانشگاه آنجا رفتم و ایده های خوبشان را مشاهده کردم هرچند من به لحاظ ماد علمی و خروجی آن چیز خاصی دستگیرم نشد و آنها را خیلی عقب تر از خودمان دیدم ولی ایده شان با نشاط است و افرادی هم که آنجا کار می کنند با انگیزه هستند چرا که دغدغه علمی و تمدنی دارند و با خوش ذوقی اعضای هیئت علمی متفاوتی از کشورهای مسلمان را دور هم جمع کردند.

نمونه دیگر مرکز دانشگاهی ویرجینیای آمریکا است که رئیس آنجا هم الان طه جابر الوانی یک شخص عراقی سنی مذهب است و در الازهر تحصیل کرده و دکتری فقه و اصول دارد وی یک نظریه راجع به علم دینی دارد بهرحال این عراقی بودن ظرفیت نجف شیعی را در خود دارد وی سال ها مدرس دانشگاه کوفه بوده و بنابراین ظرفیت کانون فکری آنجا را نیز در اختیار دارد سال ها هم مدرس دانشگاه مدینه بوده و ظرفیت ام القرای جهان اسلام را داراست و رئیس دانشکده ویرجینیا هم هست یعنی در افق مدرن هم واقع شده است بنابراین او در بین تشیع، تسنن و جهان مدرن علم بسیاری در اختیاری دارد و نظریه اش پخته است هرچند نقدهایی بر آن وارد است اما باید این را گفت که طبعاً الوانی یک فرد نیست همچنان که می گوید من از اسماعیل فاروق درس می گیرم البته خودش هم به عده ای خط می دهد و آن قدر جریانش قوی است که به دانشگاه ویرجینیا می قبولاند که یک دانشکده علم دینی اسلامی در اختیارش قرار دهند.

در مغرب اسلام هم طه عبدالرحمن فارغ التحصیل سوربن فرانسه در جهان اسلام است که در مقایسه با فردی نظیر نصرحامد ابوزید یا عابد الجابری خیلی مطرح نشده و علتش هم این است که نخست وی پس از فارغ التحصیلی اش نظریات زیادی در نقد علم غربی مطرح کرده و طبعاً جریان روشنفکری غرب نتوانسته با او ارتباط خوبی برقرار کند و نقدش هم بنیادین و فیلسوفانه است البته وی فرزند یک روحانی مراکشی است و فضای دینی اسلامی را در اختیار دارد اما دلیل دوم این است که او در نظریات اخیرش به ویژه پس از نگارش یکی از کتاب هایش که هشت ماه پس از جنگ سی و سه روزه لبنان نوشته شد، نظریه ای فلسفی در باب نسبت تجدد و مقاومت مطرح کرد و در آن راهبرد علمی که برای گذار و شکاف جهان اسلام مطرح کرد و آن را جریان مقاومت دانست و در صدر این جریان هم حزب الله لبنان قرار داشت و وی از سیدحسن نصرالله تجلیل کرد و بنابراین مورد بی مهری جریان فکری بومی و خودی سنی قرار گرفت به رغم همه اینها نظریه او قابل توجه است شاید برتری نظریه او بر نظریه الوانی این باشد که به دلیل رویکردهای عرفانی که طه عبدالرحمن دارد، ظرفیت علوم ظاهری مدرن و باطنی اسلام را داراست چیزی که تقریباً در نظریه طه جابر الوانی غایب است.

عده ای می خواهند سروته علوم را زده و به اسم علم اسلامی جا بزنند

*پس آیا ازاین نمونه ها می توانیم این نتیجه را بگیریم که امروز اگر انقلاب اسلامی برای تحول علوم انسانی و نهضت تولید علم تلاش می کند این صرفا در فضای ایران نیست و قصه فراتر از یک جامعه ایرانی است؟

- بله دقیقاً اینطور است اگر امروز ایران در پرتو انقلاب اسلامی پرچمی برای تحول علوم انسانی و نهضت تولید علم دست گرفته نباید چنین بپنداریم که در سطحی ترین تحلیل حکومت اینجا آخوندی است و طبعاً می خواهند علوم را اینگونه کنند درحالیکه همانطور که گفتید قصه فراتر از اینهاست حتی در کشورهایی که فضا، فضای سیاسی ضد اسلامی است نظیر مصر یک فردی همچون احمد مجدی حسین کتاب هایی می نویسد که واقعاً قابل تحسین برای جریاناتی است که می خواهند مدار متفاوتی در جهان تسنن تجربه کنند، بهرحال نمونه های اینها زیاد هستند و در نتیجه اگر امروز با یک شبکه نخبگانی اگر نگوییم توده ای در سراسر جهان اسلام و بلکه جهان خارج از اسلام و مسلمانان غیر جهان اسلام مواجه هستیم همه اینها به یک ضرورت باور دارند و این ضرورت را حتی از طریق نظریه پردازی ممکن کرده اند، این ضرورت همان بحثتحول علوم دینی است، روزگاری رویکرد این تحول تهذیبی بود به این معنا که عده ای می خواستند سرو ته علوم موجود را بزنند و بعد بگویند مثلا این علوم اسلامی است مثلا مباحثفروید را بخوانند و تغییرش دهند و بعد بگویند این روانشناسی اسلامی است امروز مسئله تحول و تولید علم را باید در نسبت جنبش نرم افزاری و تولید علم بدانیم.

بنابراین این را بگویم که تولید تنها تحول نیست تحول می تواند از دل رویکرد تهذیبی دربیاید ولی تولید خیر، تولید همان تأسیس است اینبار دغدغه ما این نیست که بیاییم فروید را قیچی کنیم و ته مانده آن را روانشناسی اسلامی بنامیم این بار دغدغه این است که ما می توان علم النفس فلسفه ابن سینایی را بسط دهیم و از آن یک علم النفس اسلامی دربیاوریم که دغدغه های روانشناسی ما را در کنار حوزه اخلاق پاسخ دهد.

*آیا این کار در همه حوزه های علوم انسانی امکان پذیر است؟

- خیر به دو علت نشدنی است، نخست اینکه این رویکرد تهذیبی فرض حرکت ما را اینطور ترسیم کرده که انگار ما قرار است در همان جاده ای حرکت کنیم که غرب حرکت کرده است، رویکرد تهذیبی می گوید که من این ابزار به دردم نمی خورد و حداقلی است اما رویکرد تأسیسی ادعایش این است که اساساً جاده حرکت ما در حال تغییر است لذا ما از صفر تا صد این ابزار را با قطع نظر از خوب یا بد بودن این ابزار، در این جاده نیاز نداریم.

جاده دنیای غرب برای ما شوسه است

بهرحال این نکته را بگوییم که جاده دنیای غرب برای ما شوسه است هرچند اگر راهمان را هم در این جاده متفاوت کنیم، جنس جاده را نمی توانیم تغییر دهیم بنابراین ابزار آن جاده به درد ما نمی خورد و رویکرد تأسیسی چنین ادعایی دارد که ما جاده دیگری می خواهیم تأسیس کنیم لذا بخشی از علوم که الان در دانشگاه های ما درحال خواندن است درست یا غلط از صفر تا صد به درد ما نخورد و نمی توانیم به علومی هم نیاز داشته باشیم که از صفر تا صد آن هیچ چیزش در اینجا تولید نشده لذا کار هم جدی و هم سخت تر می شود، صورت مسئله را نباید ساده اندیشانه گرفت صورت مسئله ما اکنون در حال تغییر است.

خاطرم می آید ده پانزده سال پیش در دوره های آموزشی تشکل های دانشجویی دانشکده شهید رجایی مطالبی را بیان کردم که برخی دانشگاه ها با آن مخالفت جدی کردند یکی از روزنامه ها حتی آن را نقد کرد این مطلب راجع به فوتبال بود که گفتم فرض کنید تیم های استقلال و پیروزی بازی دارند و صدهزار نفر وزرشگاه می روند و هزاران نفر هم پای رسانه ها برنامه را می بینند با حساب و کتابی که من کردم چهل میلیون ساعت برای یک بازی تلف می شود این هم تنها یک بازی است و تنها فوتبال است یک بازی از جامعه جهان اسلام هشتصد میلیون ساعت را جابه جا می کند این استدلال هم خیلی پرت است که فدراسیون فوتبال ما می گوید ما صدهزار جوانی که در خیابان می توانند ناهنجاری داشته باشند در استادیوم جمع کردیم، من مسائلی را در گروه غرب شناسی قم طرح کردم و تیمی پنج ماه راجع به ورزش مدرن مطالعه کردیم شاید مردم ندانند که این فوتبال که به عنوان یک ورزش به کشور وارد شده توسط انسان های آگاهی طراحی شده و حداقل در ۱۴ جلسه مکتوب در تاریخ ثبت شده دراین جلسات بیان شده که در جلسات دوم و سم ما باید ورزشی تولید کنیم که به بهترین وجه قالبی برای اندیشه اومانیستی ما شود و این اتفاق دقیق در فلورانس ایتالیا جایی که نطفه اومانیست و رنسانس غربی بسته شده جرقه زده و ما ازاین نکته ها غفلت می کنیم.

آیا ما تاریخ سیاسی فوتبال را مطالعه کرده ایم و می دانیم که فوتبال چطور وارد کشور ما شد؟ فوتبال در عهد رضاشاه از دروازه آبادان توسط یک نامه محرمانه و دیپلماتیک وزیر مستعمرات انگلستان به سفیر ایران وارد ایران شد که دراین نامه نوشته شده بود چیزی برایت می فرستم که اگر بتوانید از آن استفاده کنید سال ها می توانید ایران را استعمار کنید و بعد هم بازی را تشریح کرده بود همین کشور برزیلی که پنج بار قهرمان جام جهانی شده از طریق فوتبال ۵۰ سال مستعمره هلند شده است.

در سال ۱۹۸۲ دومین حمله گسترده اسرائیل به لبنان صورت گرفت که در این حمله کل جنوب لبنان توسط اسرائیل تسخیر شد و پس از آن بعد ۷۹ روز عقب نشینی صورت گرفت اما مدت بیست سال جنوب لبنان به دست اسرائیل بود طی مطالعاتم در رسانه های آن دوره از روزنامه های کثیرالانتشار عراق، سوریه، ایران و ترکیه بلااستثنا در دوران آن حمله این کشورها جام جهانی اسپانیا را گزارش می کردند و تمام ذهنیت ها به آن سمت معطوف بود درحالیکه خود یاسر عرفات گفته بود که مواد منفجره به کار برده شده در آن حمله اسرائیل دوبرابر ناکازاکی بود با این تفاوت که اینها غیراتمی و متفرقه بود.

*در فضای تولید علم باید جاده جدید ایجاد کنیم

اگر صد سال دیگر هم با این جامعه شناسی را بخوانیم چنین مباحثی مسائل ما نخواهد شد و تیتر جامعه شناسی ما فوتبال نمی شود چرا که غرب از طریق این فوتبال سعی در تصاحب ما دارد بنابراین ما باید با جامعه شناسی مان به این مباحثورود کنیم چرا باید بپنداریم که فوتبال یک ورزش است نه قدرت؟ فوتبال را باید یک بستر سفارت سیاسی، فرهنگی و تجارتی تلقی کنیم. اینکه می گویم ما در فضای تولید علم یک جاده جدید باید تولید کنیم این جاده مسئله هایی را خلق خواهد کرد و درس هایی را می دهد که اساساً مسئله نشده است.

*بنابراین اینجا آیا می توانیم بگوییم که مسئله شناسی ما در ابتدا مشکل داشته است؟

- بله البته ما در گام نخست به یک شبکه نخبگانی نیاز داریم که با قطع نظر تاثرات از عالم مدرن نخست پرسش کیفی بودن ما را در جهان مدرن با دغدغه حرکت از نقطه عظیمت بومی و خودی به سمت غرب ترسیم کند و مسئله شناسی کند، ما مسئله شناسی علم هنوز نکرده ایم. بنابراین برای رشد علمی باید به تاریخ علممان رجوع کنیم با بررسی تاریخ علم مشخص می شود که حرکات ما اعتلایی یا انحطاطی بوده است به همین علت است که امروز ما ریاضی و کشاورزی می خوانیم، نجوم و هیئت مطالعه می کنیم ولی نمی دانیم رصدخانه خواجه نصیر کجاست و اگر یک بار فیلم غیاثالدین کاشانی پخش نمی شد خود خواجه نصیر را هم نمی شناختیم. بنابراینما تا زمانی که نتوانیم تراثخود را بازخوانی و استنطاق حداکثری کنیم تمدن و فرهنگ بی دلیل زاده نمی شود علم پدر و مادر و تاریخ و تبار دارد، مهمترین اتفاقی که در جهان علمی اسلامی افتاده این است که رابطه ما را با تاریخ و پدر و مادر ما قطع کرده حتی وقتی می خواهیم علم زاییده بشود میخواهیم از آسمان اینکار را بکنیم که این هم نمی شود.

*پس در این سال ها این همه درباره گفتمان اسلامی و طرح های الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت صحبت کردیم و همایش برگزار کردیم اینها چه سودی داشته است؟

- خیلی هم ناامید نشویم اینها در مقام آسیب شناسی هست حرف هایی هم اکنون برای گفتن داریم لکن حداقلی است بنابراین اگر بخواهیم در مقیاس اجتماعی به دستاوردی برسیم باید همه دانشجویان، اساتید و مراکز علمی ما به استنطاق تراثتاریخی ما اهتمام جدی داشته باشند و این را کسی به جهت نمی تواند بگوید که هیچ کاری هم نکرده ایم.

در پایان عرایضم خاطره ای از علامه جعفری نقل کنم که فرمودند من در نجف کلاس درس بزرگواری می رفتم که آقازاده او هم در آن کلاس تلمذ می کرد یک روز استاد نکته ای از علامه حلی گفت و فرمود که من این نکته را خودم نفهمیدم بلافاصله پسرش هم گفت من هم نفهمیدم! استاد گفت پسرم من اگر نفهمیدم دیشب تا صبح بیدار بودم و تورق کردم و نفهمیدم اما تو اگر نفهمیدی دیشب تا صبح خواب بودی و نفهمیدی! بنابراین کسی هم که اگر بی دلیل می گوید اسلام چیزی ندارد یا امکان تولید علم بومی نیست باید ببینی چه در چنته دارد مرحوم علامه آقابزرگ تهرانی در پاسخ به این شبهه یک فرد که گفته بود اسلام چیزی ندارد، ۳۰ جلد کتاب فهرست تألیفات علمای شیعه را به نام «الزریعه» تدوین کرد!

*با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید، امیدوارم که این بحثبابی برای طرح مباحثبیشتر در حوزه علوم انسانی باشد.

- من هم تشکر می کنم و برای ادامه بحثها استقبال خواهم کرد.


ارسال نظر

پربیننده ترین

آخرین اخبار