افزایش مشاغل دوم و سوم؛ زنگ خطر فرسودگی اجتماعی
در سالهای اخیر، پدیده «چندشغلهبودن» از یک انتخاب فردی برای ارتقای سطح رفاه، به راهبردی اجباری برای بقا تبدیل شده است.
در سالهای اخیر، پدیده «چندشغلهبودن» از یک انتخاب فردی برای ارتقای سطح رفاه، به راهبردی اجباری برای بقا تبدیل شده است. کارمندانی که بعد از ساعات اداری راننده تاکسی اینترنتی میشوند، معلمانی که به فروش آنلاین کالا روی آوردهاند و کارگران ماهری که شبها به مشاغل خدماتی مشغولاند، تصویری آشنا از زیست امروز طبقه حقوقبگیر است. این روند، اگرچه در ظاهر نشانهای از تلاش و انعطافپذیری نیروی کار است، اما در لایههای عمیقتر، هشداری جدی درباره فرسودگی اجتماعی و ناکارآمدی نظام دستمزد محسوب میشود.
چندشغلهبودن؛ انتخاب یا اجبار؟
گزارشها و تحلیلهای منتشرشده، از جمله گزارش «چندشغلهبودن، پاسخی ناگزیر به بحران دستمزد»، نشان میدهد که افزایش هزینههای زندگی و عقبماندن دستمزدها از تورم، عملاً قدرت انتخاب را از بسیاری از شاغلان گرفته است. در چنین شرایطی، شغل دوم و سوم نه برای پسانداز یا رفاه بیشتر، بلکه برای جبران کسری بودجه خانوار تعریف میشود.
در این وضعیت، کار دیگر تنها منبع درآمد نیست؛ بلکه به ابزار «بقا» تبدیل شده است. این تغییر معنا، نقطه آغاز یک چرخه فرساینده است: ساعات کار طولانیتر، استراحت کمتر، افت کیفیت زندگی و در نهایت کاهش بهرهوری.
بحران دستمزد و شکاف معیشتی
مسئله اصلی را باید در شکاف مزمن میان دستمزد و هزینههای واقعی زندگی جستوجو کرد. حتی با افزایشهای سالانه حقوق، سرعت رشد قیمت مسکن، خوراک، آموزش و درمان بهمراتب بالاتر بوده است. نتیجه آن است که درآمد شغل اصلی، دیگر پاسخگوی نیازهای پایه نیست.
در چنین شرایطی:
-
شغل دوم به یک «نُرم اجتماعی» تبدیل میشود
-
امنیت شغلی کاهش مییابد
-
فرصت ارتقای مهارت در شغل اصلی از بین میرود
این روند، بهویژه برای جوانان و طبقه متوسط، به معنای تعلیق آیندهنگری است؛ جایی که برنامهریزی بلندمدت جای خود را به مدیریت روزمره بقا میدهد.
پیامدهای اجتماعی؛ فرسودگی خاموش
افزایش چندشغلهبودن، تنها یک مسئله اقتصادی نیست؛ بلکه پیامدهای اجتماعی و روانی عمیقی دارد:
-
فرسودگی شغلی و روانی: کار مداوم بدون زمان کافی برای استراحت، منجر به اضطراب، افسردگی و بیانگیزگی میشود.
-
تضعیف نهاد خانواده: کاهش زمان حضور در خانه، افزایش تنشهای خانوادگی و افت کیفیت روابط.
-
کاهش سرمایه اجتماعی: افراد خسته و فرسوده، مشارکت کمتری در فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و مدنی دارند.
-
افت بهرهوری ملی: نیروی کاری که برای زندهماندن کار میکند، نه برای رشد و خلاقیت.
این وضعیت را میتوان نوعی «فرسودگی اجتماعی خاموش» دانست؛ بحرانی که آرام و تدریجی پیش میرود، اما آثار آن عمیق و ماندگار است.
چه کسانی بیشتر آسیب میبینند؟
-
کارمندان و معلمان: با حقوق ثابت و امکان محدود اضافهکاری رسمی.
-
کارگران: که هزینههای مسکن و حملونقل فشار مضاعفی بر آنها وارد میکند.
-
جوانان شاغل: که بهجای سرمایهگذاری روی مهارت و آینده شغلی، ناچار به چندشغلهبودن میشوند.
این گروهها، ستون فقرات نیروی کار کشور را تشکیل میدهند و فرسودگی آنها، مستقیماً بر توسعه اجتماعی اثر میگذارد.
راهحل؛ فراتر از توصیه به «تلاش بیشتر»
حل مسئله چندشغلهبودن، با توصیههای فردی مانند «مدیریت بهتر زمان» یا «کار بیشتر» ممکن نیست. این پدیده، ریشهای ساختاری دارد و نیازمند:
-
اصلاح نظام دستمزد متناسب با تورم واقعی
-
تقویت امنیت شغلی و مزایای غیرنقدی
-
کاهش هزینههای اساسی زندگی، بهویژه مسکن و درمان
-
سرمایهگذاری در افزایش بهرهوری، نه افزایش ساعات کار
چندشغلهبودن امروز، نه نشانه پویایی اقتصاد، بلکه علامت هشدار آن است. جامعهای که بخش بزرگی از نیروی کارش برای تأمین حداقلها ناچار به کار مضاعف است، در معرض فرسودگی اجتماعی قرار دارد. اگر بحران دستمزد بهعنوان مسئلهای ساختاری حل نشود، شغل دوم و سوم به قاعدهای فراگیر تبدیل خواهد شد؛ قاعدهای که هزینه آن را نهفقط فرد، بلکه کل جامعه خواهد پرداخت.