بهرهکشی فرهنگی از کودکان و نوجوانان ممنوع!
تحمیل هرگونه ایده و تفکری به کودکان و نوجوانان به معنای زیرپاگذاشتن حقوق آنهاست. تحمیل نگرش و باورهای بزرگسالان به کودکان و نوجوانان از آنها انسانهایی احساساتگرا، مطلقگرا، معتقد به شیوهی تفکر سیاه و سفید یا صفر و یک، غیرخلاق و ناتوان در برابر اندیشه و دیدگاههای متنوع خواهد ساخت.

حسین تولائی- نویسنده کتابهای کودک و نوجوان
تحمیل هرگونه ایده و تفکری به کودکان و نوجوانان به معنای زیرپاگذاشتن حقوق آنهاست. تحمیل نگرش و باورهای بزرگسالان به کودکان و نوجوانان از آنها انسانهایی احساساتگرا، مطلقگرا، معتقد به شیوهی تفکر سیاه و سفید یا صفر و یک، غیرخلاق و ناتوان در برابر اندیشه و دیدگاههای متنوع خواهد ساخت. چنین کودکانی در بزرگسالی یا کاملا" مطیع و سرسپرده و سلطهپذیر خواهند شد یا در برابر سلطه و اوامر دیکتهشده طغیان خواهند کرد که هر دو حالت، رفتاری نابهنجار و مشکلساز در جامعه است. اجبار بر کودکان برای این که مثل بزرگترها فکر کنند، مثل آنها به زندگی نگاه کنند و بالاجبار اثر ادبی یا هنری هم تولید کنند، مصداق کار اجباری و استثمار کودکان است. تعیین و اعلام جایزه (بهویژه جوایز بزرگ و نقدی و وسوسهکننده) در فراخوانهای ادبی و هنری کودکان و نوجوانان، نوعی ترغیب و ایجاد انگیزه نیست بلکه نوعی فریب و اجبار غیرمستقیم برای تولید اثر بهشمار میرود.
در تعریف جهانی کار کودک، منظور از بهرهکشی اقتصادی کاری است که سود کلان اقتصادیاش به بزرگسالان (کارفرما) میرسد درحالی که به سلامت جسم و روان کودک آسیب جدی میزند و او را از طبیعت کودکیاش محروم میکند. به همین نسبت، بهرهکشی فرهنگی؛ یعنی فشارآوردن بر کودکان و نوجوانان برای تولید آثار ادبی و هنری با موضوعات و مضامین دلخواه بزرگسالان (کارفرمایان)، از مصادیق کار کودک است که به طور غیرمستقیم به اندیشه و استقلال فکری آنها آسیب وارد میکند. تفاوت در اینجا سود فرهنگی و اجتماعی و گاه سیاسی است که به سود اقتصادی کارفرما اضافه میشود. هر دوی اینها (بهرهکشی اقتصادی و بهرهکشی فرهنگی) زیرپاگذاشتن حقوق کودکان و نوجوانان به عنوان یک شهروند اجتماعی است. به بیان دیگر کودکان و نوجوانان در حالت اول مصداق کارگران یقهتیره میشوند و در حالت دوم؛ کارگران یقهسفید. اصطلاحاتی که برای اولین بار مارکس در تعریف استثمار طبقه کارگر توسط طبقه سرمایهدار به کار برد.
براساس دیدگاه مارکس، میتوان گفت نتیجهی استثمار در فرآیند بهرهکشی فرهنگی، ازخودبیگانگی طبقه استثمارشده (اینجا کودکان و نوجوانان) است.
به نظر میرسد رویارویی کودکان و نوجوانان در مقام آفرینشگر تجربی هنر و ادبیات، گاه به طور خواسته یا ناخواسته در چارچوب بهرهکشی فرهنگی قرار میگیرد. به این شکل که بزرگسالان براساس الگوهای ایدئولوژیک و دلخواه خود مشغول بهرهکشی از اندیشه و عاطفه و خیال کودکان میشوند تا به مقاصد کوتاهمدت و بلندتمدت خود برسند. در این میان آنچه توسط کودکان و نوجوانان خلق میشود (اثر هنری یا ادبی) هرچقدر هم از معیارهای زیباییشناختی برخوردار باشد، در چارچوب ساختارهای فکری و تحمیلی بزرگسالان خلق شدهاند و نه براساس آزادی اندیشه و انتخاب شخصی که لازمهی خلق اثر هنری یا ادبی است. و این با ذات هنر و ادبیات و البته با ذات حقوق کودک در تضاد است.