|
|
کدخبر: ۱۶۳۶۲۳

سید حمیدرضا برقعی ضمن در اختیار گذاشتن سروده جدیدش در رابطه با بانوی دو عالم، حضرت زهرا(س)، از رویه برخی از مداحان در تغییر اشعار شاعران آیینی گلایه کرد.

گروه فرهنگی مشرق- سید حمیدرضا برقعی از جمله شاعران جوان اهل قم است که با مجموعه شعر «طوفان واژه ها» و با سروده عاشورایی «شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست» میان اهالی ادب شناخته شد. برقعی چند سالی است که پس از شعرخوانی در محضر رهبر انقلاب، به عنوان یکی از شاعران توانا، خوش ذوق و پرمخاطب میان دوستداران این وادی معرفی شد. هرچند او پس از «طوفان واژه ها»، «قبله مایل به تو» را منتشر کرد، اما توفیق کتاب نخستین خود را نیافت.

سروده های او چند سالی است که میان هیئات مذهبی توسط خود و یا مداحان خوانده می شود که طرفداران زیادی هم دارد. چندی پیش در دیدار اخیر مداحان و جمعی از شاعران آیینی با رهبر انقلاب نیز سروده ای از وی در محضر ایشان قرائت شد. این سروده از سوی مداحی که قرائت می شد به شهید امر به معروف و نهی از منکر «علی خلیلی» تقدیم شد.

برقعی در گفت وگو با تسنیم، دلخوری و گلایه ای هم از برخی مداحان به دلیل دست بردن در شعر شاعران داشت. او متن سروده اخیر خود را که به مناسبت میلاد مبارک حضرت زهرا(س) سروده شده در اختیار تسنیم قرار داده است. متن این سروده که چندی پیش توسط میثم مطیعی در هیئت میثاق با شهدای دانشگاه امام صادق(ع) در شب میلاد بانوی دو عالم خوانده شد، به شرح ذیل است:

«به هوش باش و از این دست دوستی بگذر
به هوش باش که از پشت می زند خنجر

به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند
عجوزه های هوس، مطربان خُنیاگر

چنان مکن که کَسان را خیال بردارد
که بازهم شده این خانه بی در و پیکر

بدا به ما که بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحت دین مصطفی کافر

به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد این که بنشینیم گوشه سنگر

که از جهاد فقط چند واژه فهمیدیم
چفیه، قمقمه، پوتین، پلاک، انگشتر

بدا به من که اگر ذوالفقار برگردد
در آن رکاب نباشم سیاهی لشکر

بدا به حال من و خوش به حال آن که شدست
شهید امر به معروف و نهی از منکر

چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر

قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بی وضو نتوان خواند سوره کوثر

زبان وحی، تو را پاره تن خود خواند
زبان ما چه بگوید به مدحتان دیگر؟

چه شاعرانه خداوند آفریده تو را
تو را به کوری چشمان آن هو الابتر

خدا به خواجه لولاک داده بود ای کاش
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر

چه عاشقانه، چه زیبا، چه دلنشین وقتی
تو را به دست خدا می سپرد پیغمبر

علیست دست خدا و علیست نفس نبی
علی قیام و قیامت علی علی محشر

نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند
همین که قافیه این قصیده شد حیدر

عروسی پدرِ خاک بود و مادرِ آب
نشسته اند دو دریا کنار یکدیگر

شکوهِ عاطفه ات پیرهن به سائل داد
چنان که همسر تو در رکوع انگشتر

همیشه فقر برای تو فخر بوده و هست
چنان که وصله چادر برای تو زیور

یهودیانِ مسلمان ندیده اند آری
از این سیاهیِ چادر دلیل روشن تر

حجاب روی زمین طفل بی پناهی بود
تو مادرانه گرفتیش تا ابد در بر

میان کوچه که افتاد دشمنت از پا
در آن جهاد نیفتاد چادرت از سر

میان آتشی از کینه، پایمردی تو
نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر

کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
‏که زیر سایه آن چادر است این کشور

رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه می رسد آخر

ارسال نظر

پربیننده ترین

آخرین اخبار