|
|
کدخبر: ۲۴۱۸۹

خواندن من به حال روحی ام خیلی وابسته است. شاید آن موقع ها که به قول برخی دوستان سوزناک تر می خواندم و جوان بودم، تجربیاتم در این زمینه کمتر بود ولی حالا نسبت به جامعه و اطرافم شناخت بیشتری پیدا کرده ام.

به گزارشامید، «اگه قلبت گله کرد، گله از فاصله کرد، اگه تنها موندی تا طلوع خورشید، اگه باورات کمن، اگر آینه هات غمن، اگه هیشکی حرف چشماتو نفهمید، اگه غم داشتی یه روز، اگه کم داشتی هنوز، اگه دیدی دنیا خنده هاتو دزدید، اگه حس کردی خدا نیست حواسش به شما، اگه روزگار بساز تو نرقصید، برقص من با تو بیدارم نترس، تنهات نمی ذارم، بمون از عشق و با من بخون…»

این آهنگ رو زمانی می شنویم که در تاکسی راهی مصاحبه هستیم. مصاحبه با آقای مشکی پوش موسیقی که آنقدر صمیمی و دوست داشتنی است که نمی خواستیم دل بکنیم و از او گفته هایش. «همیشه دوست داشتم ماندنی شوم و هنوز هم برای این ماندگار شدن تلاش می کنم.» این شعارش است و برای این شعار تمام این سال ها تلاش خود را کرده است. اعتماد به نفس را از پدرش آموخته. پدری که همه قرآن را به او آموخت، ولی گفت بسم الله الرحمن الرحیم(به نام خداوند بخشنده مهربان) را هیچ وقت فراموش نکن. رضا صادقی این روزها همان شد که پدر می خواست. او ماندگار است با هوادارانی که عاشقانه پیگیر آثار او هستند. با رضا صادقی از دغدغه هایش، شایعه مهاجرتش، ازدواج، سفر، موسیقی و… صحبت کردیم. خواننده دوست داشتنی که به تازگی کنسرتی مشترک با سالار عقیلی با موضوع سرزمین ایران برگزار کرد و مورد استقبال قرار گرفت.

در موسیقی چرتکه نمی اندازند


این روزها بحثکنسرت ها به خصوص در تهران خیلی داغ شده است. تنها مثال نزدیکی که می توانم درباره این موضوع بزنم فنر است! مدت ها جلوی برگزاری کنسرت ها گرفته شده بود و حالا که آن را ول کرده اند، می بینیم که پشت سر هم برنامه های مختلف ردیف می شود. البته به نظر من دوستان خواننده در این موضوع تقصیری ندارند، اما اگر این قضیه بخواهد در طولانی مدت ادامه دار باشد، خوب نیست و به همین خاطر با یکسری از دوستان فکرهایی برای این موضوع کرده ایم که انشاءالله در آینده ای نزدیک بیشتر درباره آن خواهید شنید. اما در نهایت فکر می کنم ورود یکسری افراد غیر حرفه ای به عرصه تهیه کنندگی، مسبب اصلی این ماجراست. طرف برای اینکه بخواهد خودش را سر زبان بقیه بیندازد، مدام کنسرت برگزار می کند و چه چیزی بهتر از اینکه در یک شب دو هزار نفر اسم او را به عنوان تهیه کننده بشنوند. متاسفانه یکسری از تهیه کننده های حرفه ای این روزها کم کار شده اند و به جای آنها جای کار برای یکسری افراد غیر حرفه ای که فقط عشق مطرح شدن دارند باز شده است، به نظرم همین موضوع است که به موسیقی و کنسرت ما لطمه می زند. در واقع این روزها کنسرت به سمتی می رود که کاملاً تعصبی است و فضای دشمنی به وجود آمده. در نهایت همه اینها باعثمی شود به موسیقی لطمه بخورد. در موسیقی نباید فقط دید تجاری داشت و چرتکه انداخت. اگر از این دید خارج شویم می توانیم به آینده آن امیدوار باشیم. ورودی موسیقی ما خیلی زیاد است اما متاسفانه باید بگویم خروجی مان زیر صفر است. البته نکته دیگری هم در این زمینه وجود دارد و آن بی ثباتی موسیقی ماست؛ مثلاً من رضا صادقی ممکن است چند مدت بعد بدون هیچ دلیل منطقی که خودم از آن خبر داشه باشم ممنوع الفعالیت شوم. شاید به همین خاطر تلاش می کنم از فرصت هایی که الان در اختیار دارم استفاده کنم و مدام پشت سر هم کنسرت بگذارم. من مخالف کنسرت برگزار کردن نیستم. اما سه اجرا که داشتی اجرای چهارمت باید با بقیه متفاوت باشد، نه اینکه کپی کار کنی. این موضوع باعثمی شود از تب و تاب و ذوق هوادار خواننده کم شود.

کنسرت؛ جایی برای جیغ زدن

به نظرم صرفاً علاقه به موسیقی نیست که باعثمی شود افراد زیادی در برنامه های مختلف حاضر شوند، چون در کنسرت خودم می بینم که یک بچه ۱۳،۱۲ ساله جیغ می زند و از من حکایت می کند. شاید او درباره من یک چیزهایی شنیده باشد ولی مهمترین علت فریاد او شاید این باشد که هیچ کجا نتوانسته جیغ بزند و حالا در کنسرت انرژی هایش را تخلیه می کند. در واقع مجبور است که این کار را بکند. صادقانه می گویم من در کنسرت هایم لحظاتی که مردم شاد هستند و آهنگ را با من می خوانند خیلی دوست دارم و از شادی و انرژی آنها لذت می برم. حالا شاید طرفداران رضا صادقی به حکم اینکه او چند سال است در عرصه موسیقی فعالیت می کند و به احترام سن و سالش فقط برای شنیدن کارهای او بیایند اما برای کنسرت خواننده ای که تازه کارش را شروع کرده، می آیند که انرژی هایشان را تخلیه کنند. البته این نکته را هم فراموش نکنید که نمی توان هر سالن شلوغی را نشان از استقبال از آن خواننده دانست، بعضی شلوغی ها به اصطلاح «تو رو خدا بیا» است.

با بال شکسته پرگشودن هنر است


موسیقی ما الان غنی شده است. «با بال شکسته پر گشودن هنر است»، این را همه پرندگان می دانند. من معتقدم حتی آن طرفی ها هم به جز چند نفر انگشت شما که تعدادشان به ۵ انگشت هم نمی رسد و واقعاً برای کارشان زحمت کشیده اند، در موسیقی شان وامدار ما هستند. آنها از شعر ترانه سراهای ما و ملودی های آهنگسازان توانای ما استفاده می کنند و اگر هم موفقیتی به دست می آورند مدیون بچه های ما هستند. در زمینه تنظیم هم بچه های خودمان هستند که به داد آنها می رسند وگرنه اگر بچه های خودمان نبودند خیلی وقت بود که آنها تمام شده بودند. اما قضیه دیگری که در این باره وجود دارد این است که جوان های ما هم به موسیقی علاقه نشان می دهند. الان در هر خانه ای یک گیتار یا پیانو پیدا می شود. ولی امیدوارم این قضیه هم مثل کنسرت ها فقط به صرف پول داشتن نباشد که هر کس که جیبش پر است بخواهد خرج کند و بدون هیچ استعداد و توانایی خاصی خواننده یا آهنگساز شود.

از درد می گویم تا درمان شود


من بعد از ۱۰ سال کار رسمی موسیقی باید سعی کنم امضای خودم را پررنگ تر نگه دارم تا آنهایی که طرفدارم بودند هنوز هم کارهایم را دوست داشته باشند و آنهایی هم که دوست نداشتند به کارم توجه کنند. خیلی مواقع برای من هم پیش آمده در جایی حضور پیدا کرده و موسیقی ای را شنیده ام که باب میلم نبوده ولی هیچ وقت بد نگفته ام… مجبور شدم بگویم به به… چون اگر این را نگویم من را متهم می کنند که این رضا صادقی هم که از همه چیز ایراد می گیرد. این را هم باید بگویم همیشه هم گفتن درد بد نیست، درد را باید گفت تا درمانش پیدا شود. امیدوارم گوش شنوایش هم پیدا شود.

حرمت کلام از بین رفته

زمانی کلمات و واژه ها حرمت داشتند؛ برای مثال اگر درباره غم می خواستی بشنوی، شد خزان را گوش می کردی… ولی حالا چه؟!! اشعار ما به شدت تنزل پیدا کرده. البته من به کسی که این شعرها را می خواند ایرادی نمی گیرم. آن جوان دوست دارد مطرح باشد و نوع سلیقه اش این است، امیدوارم اگر حرف های من را می خوانند ناراحت نشوند، چون من واقعاً برای خودشان می گویم. موسیقی ما ادبیاتی است. چرا من این را می گویم؟ چون وقتی یک کار را گوش می دهیم اول شعر آن یعنی مغز کلام را گوش می دهیم، بعد سراغ موزیک آن می رویم.

تب و تاب های زودگذر


مدتی بود تب آهنگ های ترکی همه ایران را فرا گرفته بود. من هم مثل خیلی های دیگر متوجه کلام آنها نمی شدم اما شاید تحت تاثیرشان هم قرار می گرفتم. آنها ادبیات شان را با موسیقی روز و نوع موسیقی لطیف و احساسی شرقی ادغام کرده و پذیرفته شده بودند. اما این کارها زودگذر بود و الان هم اثری از آنها نمی بینیم.

آکادمی موسیقی ما


از چند وقت پیش بحثآکادمی موسیقی که قرار بود برگزار کنیم مطرح شد و حالا هم قرار است با همکاری شرکت آوای هنر این تصمیم را به سرانجام برسانیم. این آکادمی قرار است برنامه های گسترده ای داشته باشد و بعد از مسابقات و رقابت هایی که خواهد داشت از طرف خود این شرکت آلبومی برای دوستان تهیه می شود و حتماً هم اتفاقات خاص و خوبی برای آنها می افتد. در این آکادمی فقط اتفاق های خاص صدایی و موسیقیایی در آن راه پیدا می کنند. ما قصد داریم در این آکادمی همه ستاره های زمینی را وارد کنیم و امیدوارم به زودی زود خبرهای خوبی در این باره بشنوید.

از بچگی نصیحت کردن را دوست نداشتم


از همان کودکی هم از نصیحت کردن خوشم نمی آمد. از امر کردن هم همین طور. معمولاً برای ما همین دو اتفاق می افتد و من از هر دو آنها بیزارم. اگر قرار به انجام کاری باشد بهتر است دوستانه آن را پیشنهاد داد. من خودم هم همین کار را می کنم. طرف مقابل هم یا می پذیرد یا رد می کند. اما متاسفانه این قضیه بین ما کمتر جا افتاده و رعایت نمی شود. مثلاً من کار یکی از دوستان خواننده در داخل کشور را اصلاً دوست ندارم ولی خودش را چرا، وقتی هم که او را می بینم کلی با هم گپ می زنیم اما آهنگ هایش را گوش نمی کنم چون سبک موسیقی اش را نمی پسندم. این اتفاق درباره خود من هم می افتد. دوست صمیمی دارم که به من می گوید رضا حالم از صدای تو بهم می خورد ولی خودت را خیلی دوست دارم.

از سوزناک خواندن پشیمانم


خواندن من به حال روحی ام خیلی وابسته است. شاید آن موقع ها که به قول برخی دوستان سوزناک تر می خواندم و جوان بودم، تجربیاتم در این زمینه کمتر بود ولی حالا نسبت به جامعه و اطرافم شناخت بیشتری پیدا کرده ام. الان حتی نسبت به مخاطبان خودم هم شناخت بیشتری پیدا کرده ام. شاید بهتر باشد بگویم این روزها نسبت به قبل منطقی تر شده ام. زمانی یک شعر نوشتم و خواندم اما حالا وقتی کسی به من می گوید تو آن را خوانده ای، خجالت می کشم. در آلبوم «همین» هم به نظر خودم و بسیاری از دوستان بغضی که قبلاً در صدایم وجود داشت، دوباره برگشته. بدون تعارف می گویم که من هیچ وقت بازاری کار نکرده ام و همیشه براساس روحیات درونی ام می خوانم. من صدای قلبم هستم و طبیعتاً وقتی حال قلب و دلم خراب است نمی توانم آن طور که باید و شاید، شاداب بخوانم.

می گویند با جنبه ام


به گفته دوستانم که به من لطف دارند آدم با جنبه ای هستم. سعی می کنم در برخورد با اطرافیانم هم با توجه به ویژگی های رفتاری آنها برخورد کنم. من هم جنبه آدم ها را در نظر می گیرم. البته وقتی در جمع هستم سعی می کنم رضا صادقی خواننده را از خودم دور کنم، چون وقتی دوستان با آن رضا صادقی مواجه می شوند ادبیات ها یک مقدار سنگین می شود و ماجرا فرق می کند. سعی می کنم لبخندم بیشتر باشد و در عین احترام با دوستان خوش برخورد هم باشم.

به اشتباهم اعتراف می کنم


درست است که هرکس در شرایط سنی مختلفی که قرار می گیرد، حالات مختلف و متفاوتی را تجربه می کند اما من به عنوان کسی که کار هنری انجام می دهد حق نداشتم تفکرات و حالات درونی خودم را به همه جامعه اشاعه دهم. اگر هم در گذشته اشتباهی وجود داشته الان باید آنها را اصلاح کنم و دیگر هم به آنها ادامه ندهم. من واقعیت را می گویم، اگر هم به اشتباهی اعتراف می کنم به اعتقاد خودم کار سختی انجام نمی دهم. اصلاً هم دوست ندارم خودم را توجیه کنم یا خدای ناکرده گول بزنم. شاید برایتان جالب باشد بگویم من یک شب در کنسرت یک شعر بندری را که ۹۹ درصد متوجه نشدند اشتباه خواندم ولی همان موقع به ارکستر گفتم صبر کنید و عذرخواهی کردم. بعد از آن هم دوباره ادامه دادم. مردم از این کار که با حترام به انها همراه بود خیلی تشکر کردند. آنها متوجه اشتباه من نشده بودند اما من خودم که می دانستم اشتباه کردم. اما سعی می کنم آنها را رفع کنم.

دودکش خاطره انگیز


تیتراژ سریال «دودکش» که ماه رمضان پخش شد، در بین تیتراژها یکی از کارهایی بود که بعد از مدت ها به دل خودم نشست و خیلی دوستش داشتم. در این کار با گروه بسیار خوبی هم همکاری داشتم، چه بچه های نوازنده و شاعر و چه دوستان گروه کارگردانی و بازیگری. خانم تقوایی تهیه کننده سریال هم از معدود تهیه کنندگانی بودند که ادبیات صحبت با یک هنرمند را به خوبی بلد بودند و همه اینها باعثشد از دودکش خاطره خیلی خوبی برای من به یادگار بماند. من شخصاً به قدرت بانوان ایرانی اعتقاد ویژه ای دارم چون مادر خودم را دیده ام، چون فروغ فرخزاد را دیده ام.

لطفاً مسخره نکنید!


کمتر فرصت می کنم بیننده برنامه های تلویزیون باشم. اما تا جایی که وقتم اجازه دهد کارها را دنبال می کنم. متاسفانه در برخی کارهای طنز، یک نفر را مورد تمسخر قرار می دهند تا دیگران بخندند اما در سریال «دودکش» این اتفاق نیفتاد و خوشحالم که این سریال در بین کارهای ماه رمضان دیده شد و مورد استقبال قرار گرفت. خوشحالی ام دو چندان شد وقتی بازتاب کار خودم را دیدم و متوجه شدم مردم عزیز از تیتراژ این مجموعه هم خوش شان آمده.

«بی خداحافظی» خوب بود اما ادامه نخواهد داشت


همیشه در زندگی شخصی ام دوست داشتم هر کاری را به بهترین نحوش انجام دهم و به سرانجام برسانم. باید کاری انجام دهم برای بارها، نه اینکه یک کار را بارها انجام دهم. برای همین هم یک فیلم بازی کردم و در زمینه بازیگری هم تجربیاتی به دست آوردم. اما این نکته را همیشه می گویم که کار من موسیقی است و به آن ادامه می دهم. ترجیح می دهم تلاشم را در این راه بیشتر کنم و به ماندگاری ام در این عرصه سخت فکر کنم. اما درباره «بی خداحافظی» باید بگویم که تجربه خوبی برای من بود. این فیلم پنج درصد زندگی واقعی من بود، چون من در آن فیلم بازی کردم و براساس فضای کاراکتری که من داشتم باید یکسری اتفاقات در آن می افتاد. البته در تبلیغات فیلم هم گفتند این فیلم، فیلم زندگی رضا صادقی است اما فیلم من نیست. آن آدمی که در فیلم است اسمش رضا صادقی است. من هیچ تجربه ای از بازیگری و در مقابل دوربین قرار گرفتن نداشتم اما همه دوستان در این کار به من کمک کردند، مخصوصاً پیام دهکردی عزیز که واقعاً کارش را بلد است و من در این کار از او خواستم با وجود همه سختی ها همه چیز را به من بگوید. او زحمت زیادی در این فیلم کشید. امیدوارم نتیجه کار برای مردم هم همان قدر دلنشین شده باشد.

همه چیز درباره «همین»


خوشحالم که بعد از وقفه ای کوتاه از زمانی که قول به بازار آمدن آلبومم را داده بودم آلبوم «همین» عرضه شد و مورد توجه قرار گرفت. یکی از تفاوت های این آلبوم با کارهای قبلی من در این است که از آدم هایی استفاده کردم که خودم اسم شان را گذاشته ستاره های زمینی. از شاعر و تنظیم کننده گرفته، تا میکس و مسترینگ، سعی کردم از افراد مستعدی استفاده کنم که تازه کارشان را در زمینه موسیقی آغاز کرده اند. متاسفانه یکی از مسائلی که در مملکت همیشه شعار داده شده، جوان گرایی است اما در عمل می بینیم که چنین اتفاقی نمی افتد و وقتی که جوان ها وارد عرصه می شوند کلی بحثو حاشیه به وجود می آید. اما خوشحالم که می توانم این ادعا را داشته باشم در ارکسترهای من همیشه جوان هایی هستند که کمتر شناخته شده اند اما کارشان را خیلی خوب بلدند. در آلبوم هم بر این موضوع تاکید زیادی داشتم و از انتخاب هایم هم کاملاً راضی ام. البته کسانی که در کارشان موفق می شوند همیشه دنبال شان حرف است و خیلی ها سعی می کنند برایشان حاشیه درست کنند. مهم کار و عمل است که باید به درستی صورت بگیرد.

غریب آمدنم دلیل داشت


برای این آلبوم بدقولی نکردم، مشکلاتی به وجود آمد که هر بار باعثبه تعویق افتادن زمان آمدن آلبوم می شد. همه دوستان می دانند که این آلبوم خیلی زودتر از این ها قرار بود منتشر شود اما مسائل حاشیه ای که وجود داشت باعثشد پروسه منتشر شدن آن چند بار با مشکل روبرو شود. ما با شرایطی مواجه شدیم که مثلاً امروز مجوزهای لازم را اخذ می کردیم اما تا می خواستیم خودمان را آماده انتشار آلبوم کنیم، یک مشکل جدید به وجود می آمد و نمی توانستیم کار را ارائه دهیم. اما خوشبختانه بار آخر که همه مجوزها آماده شد، تصمیم گرفتیم بدون از دست دادن وقت و با توکل به خدا آن را منتشر کنیم. من برای این آلبوم خیلی زحمت کشیدم. بعد از پروسه مشکلاتی که سال گذشته داشتم، نگاه ویژه ای به این آلبوم داشتم و حس کردیم شاید این طور انتشار دادن آلبوم باعثمی شود آسیب کمتری به آن وارد شود. شاید خیلی ها بگویند چرا تبلیغات برای «همین» کم بود و این آلبوم غریب افتاد اما واقعیت این است که این طور نبود و ما این بار خواستیم کاری که برایش زحمت زیادی کشیده بودیم را بدون فوت وقت در دسترس علاقمندان و دوستان قرار دهیم.

فیلم دوبله دوست ندارم


خیلی اهل سینما رفتن نیستم. دوستان و مردم عزیز همیشه به ما لطف دارند و گاهی همین موضوع باعثمی شود ما در برخی فضاهای عمومی کمتر حضور پیدا کنیم. اما خودم در خانه فیلم می بینم. فیلم های خارجی که دوبله می شوند را خیلی دوست ندارم و معمولاً فیلم های ایرانی را دنبال می کنم. از بین بازیگران ایرانی بازی آقای حمید فرخ نژاد که او هم جنوبی است و خانم نیکی کریمی را دوست دارم. گلشیفته فراهانی هم از بازیگران مورد علاقه من است، همچنین استاد پرستویی، رضا کیانیان، شهاب حسینی، پیام دهکردی، امین حیایی و… فیلم هایی که این دوستان در آنها بازی کرده باشند را حتماً می بینم. این بازیگرها می دانند چه کار می کنند و انتخاب فیلم هایشان هم ۹۵ درصد خوب است و تو از تماشای آنها لذت می بری. «یکی می خواد باهات حرف بزنه» و «زندگی خصوصی» از آخرین فیلم هایی است که دیده ام و بازی هانیه توسلی در این فیلم را خیلی دوست داشتم. از دیدن تئاتر هم بسیار لذت می برم و آخرین کاری که دیدم «بیداری خانه نسوان» بود که دوستش داشتم. این کار را به دعوت دوست خوبم امیررضا دلاوری رفتم و بازی هایشان را خیلی دوست داشتم. دوست دارم تئاتر پیام دهکردی را هم ببینم که اگر درگیری ها اجازه دهند حتماً این اتفاق خواهد افتاد.

خودم را به روز نگه می دارم


در زمینه موسیقی همیشه مطالعه می کنم، چون باید خودم را به روز نگه دارم، اما در زمینه های دیگر مطاله را دوست دارم. به کتاب هایی که با موضوعات فلسفه های اجتماعی است خیلی علاقه دارم. مغز و فضای درونی آدم ها برایم مهم است و به همین خاطر سراغ فلسفه می روم. ولی اصلاً اهل خرافات و این حرف ها نیستم و سعی می کنم کتاب هایی را بخوانم که به فهم اجتماعی ام کمک کند.

تنها سفر کردن را دوست دارم


سفر را خیلی دوست دارم؛ اتفاقاً دوست دارم تنها هم سفر کنم. در طول راه هم اصلاً به کار و دغدغه های شخصی ام تا جایی که بشود فکر نمی کنم و بیشتر موسیقی گوش می کنم و از آن لذت می برم. از سفر هم واقعاً لذت می برم. راستش اینکه به کدام منطقه سفر کنم خیلی برایم مهم نیست چون در مسافرت کلاً به آرامش می رسم و همین برایم خیلی دوست داشتنی و زیباست. اما بعضی نقاط شمال را خیلی دوست دارم. کویر را هم خیلی دوست دارم که شاید به خاطر جنوبی بودن خودم باشد. البته بیشتر دوست دارم زمستان ها به کویر بروم، چون تابستان آفتاب کویر آنقدر سوزان است که حتی یک دقیقه نمی توانی لذت ببری.

درگیر موسیقی کلاسیک شده ام


پیشنهاد می دهم مردم حتماً کارهای گروه «ال دیوو» را بشنوند. این گروه سبک بخصوصی دارد و مطمئنم این سبک در ایران هم بزودی راه خواهد افتاد. راجر واترز و استیو واندر را هم خیلی دوست دارم. واندر یک نابیناست که یکی از استادان سبک راک شده. خدا رحمت کند به کارهای آقای ری چارلز هم علاقه داشتم. این روزها در موسیقی کلاسیک هم خیلی عمیق شده ام، خصوصاً موسیقی ای که تلفیقی از موسیقی امروز را هم در خود داشته باشد.

مشکی نماد یکرنگی است


علیرضا عصار بیشتر از آنکه برای من همکار باشد، حکم استاد را دارد. این را بدون اغراق می گویم. حالا اینکه عصار اول مشکی پوشیده یا من، اصلاً مطرح نیست؛ چون عصار اینقدر خوبی ها و امتیازها در فضاهای موسیقی دارد که هنوز که هنوز است پس از گذشت چند سال کسی نتوانسته ۱۰ شب پشت سر هم کنسرت بگذارد و سالن هم پر شود؛ ولی عصار این کار را انجام داد و کسی هم نتوانست به این رکورد دست یابد. من بر سر این موضوع اصراری ندارم و اشرافی روی این قضیه نداشتم که عصار مشکی می پوشیده و من هم مشکی می پوشیدم. زیاد به این قضیه توجه نمی کنم چون نگاه خودم به مشکی، یکرنگی بود، نه خود رنگ.

دوست دارم به بندرعباس برگردم


ازدواجم باعثشد که سر زبان ها بیفتد که می خواهم برای مدتی از ایران بروم. البته اگر شرایط سخت شود و نتوانم اینجا به زندگی ادامه دهم شاید بروم. ولی نه برای کار بلکه برای زندگی. من سرزمینم را دوست دارم. بارها و بارها به کانادا و استرالیا رفته ام و مدت زیادی مانده ام اما نمی توانم در غربت زندگی کنم. اینکه از خانه بیرون بیایم و به جای «سلام» بگویم «های» برایم خنده دار است. حاضرم بگویم چند تومان می شود تا بخواهم بگویم چند دلار بدهم. شعار شخصی من این است که خانه کوچک پدرم خیلی امن تر است تا خانه بزرگ پدر همسایه. چون در خانه همسایه باید همیشه بخندم، اگر لبخند نزنم پرتم می کنند بیرون اما در خانه کوچک پدرم می توانم گریه کنم، بخندم، عصبی شوم، آرام باشم و جای ماندن دارم. ولی اگر روزی شرایطش فراهم شود دوست دارم به بندرعباس و شهر پدری ام باز گردم و آنجا زندگی کنم.

زندگی ایرانی / شماره ۴۹ / مهر ماه ۹۲ / سمیرا جعفری / صفحه ۳۶

ارسال نظر

پربیننده ترین

آخرین اخبار