|
|
کدخبر: ۸۲۷۵۱

درآمد شوهرم خیلی بالا نبود، ولی اوضاع چندان هم بد نبود؛ در واقع وضع مان از خیلی ها بهتر بود، اما همین فکر تا مدت ها در زندگی من تاثیر منفی گذاشت و به عبارتیف زندگی مرا خراب کرد؛ زیرا دیگر مثبت ها را نمی دیدم.

به گزارشامید، مجله راز نوشت: می گفت: یادم می آید تازه یک ماه بود که عروسی کرده بودیم و در خانه خودمان زندگی می کردیم. یک روز مادرم به من تلفن زد و بعد از احوالپرسی و حرف های دیگر، از من پرسید: «دخترم، ناهار چی خوردی؟» من به او گفتم: «نیمرو!» بعد، مادرم که به نظر می رسید خیلی ناراحت شده باشد، گفت: «در این بیست سال که در خانه پدرت بودی، یک بار شده است که ناهار تخم مرغ بخوری؟» من در پاسخ گفتم: «چیز دیگری نداشتیم که بخورم!» همین مسئله باعثشد که من درباره درآمد کم شوهرم و مشکلات مادی زندگی مان، با او حرف بزنم و کم کم شوهرم را متهم به بی کفایتی کنم. البته من تا قبل از این پرسش مادرم، هیچ شکایتی از خوردن تخم مرغ نداشتم، ولی از آن روز به بعد بارها با خود گفتم: «ببین چطور من از آن عزت و جایگاه خانوادگی ام پایین آمده ام و حالا باید در خانه شوهرم تا آخر عمر بسوزم و بسازم!»

درآمد شوهرم خیلی بالا نبود، ولی اوضاع چندان هم بد نبود؛ در واقع وضع مان از خیلی ها بهتر بود، اما همین فکر تا مدت ها در زندگی من تاثیر منفی گذاشت و به عبارتیف زندگی مرا خراب کرد؛ زیرا دیگر مثبت ها را نمی دیدم.

من دائم سر همسرم غر می زدم و از همه چیز ناراضی بودم و وضع خودمان را با دیگران مقایسه می کردم؛ مثلاً می گفتم: «چرا فلانی که همسن و هم رشته توست، وضع مالی اش فلان طور است، ولی وضع ما این چنین است؟» یا «ما خیلی چیزها را نمی توانیم بخریم، خانه مان اجاره ای است و با اتوبوس باید به این طرف و آن طرف برویم» و هزار و یک بهانه دیگر! اینها خیلی عذابم می داد.

یک روز یکی از دوستان مادرم، من و مادرم را به مجلس «ختم انعام» عمه اش دعوت کرد و با هم به آنجا رفتیم. منزل او در بالای شهر، یک خانه ویلایی بسیار زیبا بود؛ مبلمان استیل مرغوب، دکوراسیون گران قیمت، استخر سرپوشیده، حمام سونا و غیره. بعد از پایان یافتن مراسم، چند دقیقه ای با صاحب خانه صحبت کردیم. من به او گفتم: «خانه زیبایی دارید. خدا زیادش کند!» او نگاه عمیقی به من کرد و بعد آهی کشید و در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: «باورت می شود؟ من و شوهرم حاضریم تمام ثروت مان را که این خانه بخش کوچکی از آن است بدهیم تا بچه ما که عقب مانده ذهنی است، سالم شود!» چند جمله دیگر هم گفت، ولی من آنقدر محو جمله اول او شدم که دیگر آنها را نشنیدم.

من تا آن لحظه نمی دانستم که این خانم، با این همه ثروت و این زندگی مجلل، یک بچه عقب مانده ذهنی د ارد و به شدت متاثر شدم، ولی وقتی به خانه خودم برگشتم، از زندگی خودم احساس رضایت داشتم. تصمیم گرفتم قدر هر انچه را دارم بدانم و هرگز حسرت چیزهایی را که ندارم نخورم. از آن لحظه به بعد بود که شادی واقعی در زندگی من پیدا شد.

اتاق نشیمن معنوی

هر خانه ای یک اتاق نشیمن دارد. اتاق نشیمن جایی است که معمولاً برای زندگی معمولی اعضای خانواده، استراحت و رفع خستگی آنها ساخته می شود. این اتاق مختص خانواده است و برای پذیرایی از میهمانان نیست؛ بنابراین حتی اگر کمی نامرتب یا به هم ریخته باشد، چندان نگران کننده نیست؛ چون زمانی که میهمان بیاید او را به سالن پذیرایی دعوت می کنند؛ در واقع دیگران نباید با بی نظمی، کمبود یا به هم ریختگی اتاق نشیمن روبرو شوند. در قدیم خانه ها را طوری می ساختند که دو بخش مجزای اندرونی و بیرونی داشت. اندرونی مخصوص اعضای خانواده بود و برای راحتی آنها ساخته می شد و بیرونی هم برای پذیرش میهمان یا افراد غریبه بود. به هر حال چه به صورت قدیم و چه به صورت جدید و امروزی، ما برای راحتی و آسایش خودمان، کمبودها یا بی نظمی های خانه خود را می پوشانیم و میهمانان را به بیرونی یا اتاق نشیمن می بریم و در آنجا از او پذیرایی می کنیم.

اعتقاد من بر این است که اتاق نشیمنِ معنوی زندگی مشترک در درجه اول، آشکار نکردن کمبودها و کاستی های زندگی است. بعضی از افراد کمبودهای زندگی خود را با ناله و شکایت، با دیگران در میان می گذارند و زمینه دخالت را برای آنها فراهم می کنند. در درجه دوم، علاوه بر اینکه نباید کمبودها و نواقص مادی را با دیگران در میان گذاشت. باید نواقص، کمبودها و حتی جزئیات مادی زندگی خود را از دیگران پنهان کرد؛ یعنی اگر مشکلی مالی داریم، اگر قرض و بدهی داریم و اگر یخچال یا فریزرمان خالی است و غیره، حتی پدر یا مادر یا برادر و خواهرمان نباید از مشکلات مان با خبر شوند. به طور کلی، زن و شوهر حق بازگویی جزئیات و مشکلات زندگی خود به دیگران را ندارند. اگر این نکته رعایت نشود، راحتی و آسایش نخواهیم داشت؛ زیرا هر یک از این گزارش ها یا شکایت ها علاوه بر اینکه دیگران را به کنجکاوی و دخالت در زندگی مان ترغیب می کند، ما را نیز به مقایسه کردن زندگی خود با دیگران وا می دارد و در نتیجه، از آنچه داریم دلسرد خواهیم شد؛ درست مانند اینکه خانه ما، اتاق پذیرایی نداشته باشد و مجبور باشیم از میهمانان در اتاق نشیمن پذیرایی کنیم. در آن صورت دائم در سختی و زحمت خواهیم بود؛ زیرا مجبوریم اتاق نشیمن را مطابق با سلیقه میهمان و راحتی آنان تنظیم و آراسته کنیم و خود را به سختی و دشواری های زیادی بیندازیم.

حضرت علی(ع) می فرماید: «ای کمیل، بینوایی و تنگدستی خود را به مردم نشان نده و برای رضای خدا با عزت و پرده پوشی، به آن صبر کن.» این سخن به ما می فهماند که ما نباید کم و کاستی های زندگی خود را برای دیگران بیان کنیم؛ حتی اگر آنها نزدیکان ما باشند.

ضرورت پنهان سازی

اطرافیان ما(حتی بستگان نزدیک) همیشه باید ما را رضایتمند و خرسند ببینند و هیچ گاه نباید از کمبودها و نواقص زندگی مان با خبر شوند؛ زیرا پنهان سازی کمبودها برای جلوگیری از نگاه ترحم آمیز و دخالت دلسوزانه دیگران لازم و ضروری است. بعضی زن و شوهرها وقتی با پرسش هایی از این قبیل روبرو می شوند که «امروز غذا چه خوردید؟»، «چند کیسه برنج دارید؟»، ‌ «چرا ماشین تان را تعمیر نمی کنید؟»، «چرا مدتی است تلفن تان قطع است؟ مگر بدهی دارد؟» یا «چرا یک لباس درست حسابی برای خودت نمی خری؟» و غیره، بلافاصله توضیح می دهند و ممکن است هرگز گمان نبرند که شاید بیان همین مطالب به ظاهر کم اهمیت، زمانی برای زندگی آنها مشکل ساز شود. هنگام روبرو شدن با این گونه پرسش ها، باید از دادن پاسخ آشکار و صریح خودداری کنیم و به طور غیر مستقیم و محترمانه به طرف مقابل این پیام را انتقال دهیم که دانستن پاسخ این پرسش، برای او اهمیت یا فایده چندانی ندارد.

مثلاً در پاسخ به پرسش «امروز چه غذایی خورده اید؟»، جملاتی مانند «الحمدلله، چیز بدی نخوردیم» یا «الحمدلله، غذای خوبی خوردیم» می تواند پیغام «این مسئله مهمی نیست» را به طرف مقابل، انتقال دهد. در هر صورت، پاسخ دادن به این پرسش ها، در زمانی که به راستی کمبود وجود ندارد نیز مشکل آفرین است؛ مثلاً زمانی که کمبودی وجود ندارد و ما مقابل این پرسش ساده که «چقدر برنج دارید؟»، ‌ می گوییم: «دو کیسه»، در زمانی که دچار مشکل مالی هستیم و برنج نداریم، اگر بخواهیم از پاسخ دادن طفره برویم و پاسخ صریح و روشنی ندهیم، به طور حتم طرف مقابل متوجه کمبود می شود و ممکن است همین اطلاع ساده، آنها را وادار به رفتارهای مداخله گرانه کند و دچار مشکل و دردسر شویم، پاسخ مستقیم به این گونه پرسش ها، حس کنجکاوی طرف مقابل را تحریک می کند و تمایل او را برای کسب اطلاعات بیشتر، بر می انگیزد.

نتیجه: زن و شوهر نباید در مورد امکانات مادی خود گزارش بدهند و دیگران را از کمبودها و امکانات مالی خود به طور دقیق آگاه سازند. در جلسات مشاوره زناشویی، کم نیستند زوج هایی که اختلاف و درگیری اصلی زندگی خود را همین گزارشگری ها مطرح می کنند: اینکه «چرا میزان حقوق من را به مادر یا پدرت گفتی؟»، «چرا به فلانی گفتی ماشین مان خراب است و فعلاً پول درست کردنش را نداریم؟» یا «چرا باید به برادرت بگویی که امسال وضع بازارمان کساد بوده است؟» و غیره. در هر صورت، اگر می خواهیم زندگی آرام و خوبی داشته باشیم، نباید مشکلات و حتی وضعیت خوب مالی خود را به طور جزئی و دقیق به دیگران گزارش کنیم. قدیمی ها مقابل چنی پرسش هایی تنها یک کلمه می گفتند: «الحمدلله».

ارسال نظر

پربیننده ترین

آخرین اخبار