|
|
کدخبر: ۱۶۹۸۸۴

ویژه نامه خشت کج / صادق زیبا کلام در گفت وگوی تفصیلی با تسنیم:

خبرگزاری تسنیم: صادق زیبا کلام با اشاره به اینکه تصمیم گیری در صنعت نفت قبل از ملی شدن در اختیار انگلیس بود، گفت: شعار «اقتصاد بدون نفت» رهبری که در اقتصاد مقاومتی هم تاکید شد، از سالها پیش باید توسط دولتمردان اجرا می شد که به بهانه های مختلف توجه نشد.

صادق زیباکلام؛ استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران از جمله استادان دانشگاه و کارشناسانی است که آرا و نظرهای خود را با صراحت لهجه ای خاص بیان می کند؛ اظهار نظرهایی که در بسیاری از مواقع واکنش بسیاری دیگری از کارشناسان و اهالی رأی و نظر را به دنبال دارد. نظرهای وی در زمینه سیاست، تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی ایران همیشه با همراهی و یا انتقادهای گوناگونی روبه رو شده است.

زیباکلام از جمله کارشناسانی است که مدعی است باید بدون تعصب و پیش داوری تاریخ یک قرن اخیر ایران را مطالعه کرد، از همین رو معتقد است رضاخان نیز در رویای خود به نوعی ملی کردن صنعت نفت در ایران را دنبال کرده بود؛ ملی کردنی که او معتقد است بیشتر دولتی کردن و یا حاکمیتی کردن این صنعت در ایران را به دنبال داشته است و در نتیجه چنین فرآیند دولتی شدنی، وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای این صنعت بیشتر و بیشتر شده است و خواهد شد.
در ادامه گفت وگوی تفصیلی خبرنگار اقتصادیخبرگزاری تسنیمبا این استاد دانشگاه اینک پیش روی شماست:

خاستگاه ملی شدن صنعت نفت کجا بود؟ ملی شدن صنعت نفت را از دیدگاه اقتصادی، فنی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بررسی کنید؟
برای بررسی این موضوع در ابتدا باید این موضوع را بپذیرم که متاسفانه در طول تمامی این سال ها نهضت ملی شدن صنعت نفت به موضوعی کاملا مقدس تبدیل شده است که این ویژگی ما را از تحلیل دقیق و منطقی آن دور خواهد کرد.
امتیاز نفت ایران در ابتدا در دست فردی به نام کتابچی خان بود که آن را از ورثۀ رویترز خریداری کرد. وی تلاش زیادی کرد که این امتیاز را به دولت ایران، تجار، درباریان و خیلی های دیگر بفروشد، اما هیچ کس حاضر نشد که این امتیاز را از او بخرد.
کتابچی خان حتی سعی کرد که توجه آلمانی ها، روس ها، فرانسوی ها و انگلیسی ها را - مقصودم تجار و سرمایه داران آنها است - برای آمدن به ایران و تلاش به منظور اکتشاف و استخراج نفت جلب کند، اما خیلی موفق نبود تا سرانجام دارسی پیدا شد. دارسی تعدادی از مهندسان خود را برای مطالعه غرب و جنوب ایران به این سرزمین فرستاد و پس از انجام مطالعات، آنها به دارسی گزارش دادند که امکان یافتن نفت در ایران وجود دارد.
تا آن زمان نیم دو جین سرمایه گذاران خارجی که به دنبال نفت بودند، به ایران آمده بودند و اقدام هایی هم انجام داده بودند، اما همه سرمایه خود را باخته و نفتی هم پیدا نکرده بودند، بنابراین طبیعی بود که ایرانی ها به هیچ وجه حاضر نباشند که روی نفت سرمایه گذاری کنند.
در باره دارسی هم دقیقاً این اتفاق افتاد؛ قرارداد دارسی در سال ۱۹۰۱ میلادی منعقد شد و نخستین چاه در ماه مه سال ۱۹۰۸ میلادی به نفت رسید و طلای سیاه در مشرق زمین کشف شد.
دارسی در آن ۶ سال به میزان زیادی هزینه کرد و از بانک ها وام گرفته و مقروض شده بود، از این رو عملاً تصمیم می گیرد که از ایران خارج شود و بخش هایی از تأسیسات و شماری از کارکنانش را نیز از ایران خارج کند، اما درست در زمان خروج آخرین تجهیزات و کارمندان دارسی از ایران، یکی از چاه ها در مسجدسلیمان به نفت رسید و از آن به بعد همه چیز عوض شد.
منتها بر اساس امتیاز دارسی، ما تنها در ۱۶ درصد از سود شریک بودیم و نه در هیچ هزینه ای. به بیان دیگر در آن ۶ سالی که دارسی تا مرز ورشکستگی پیش رفته بود، دولت ایران طبق قرارداد وظیفه ای نداشت که حتی یک ریال به دارسی بپردازد. این موضوع بسیار مهمی است که متأسفانه از دید بسیاری از تحلیلگران تاریخی پنهان می ماند.
بنابراین در همین لحظه باید بگویم کسانی که امروزه می گویند نفت یک برنامه استعماری و یک توطئه بوده است، متأسفانه تاریخ را به درستی نمی دانند، بنابراین من همچنان معتقدم که نفت ایران و امتیاز دارسی به هیچ وجه یک برنامه سازمان یافته از سوی انگلیس نبوده است.
حتی جالب است که دارسی وقتی برای بستن قرارداد به ایران می آید، سفارت انگلستان در تهران وی را از انجام چنین کاری منع می کند و به او می گوید در غرب و جنوب ایران امنیتی وجود ندارد.
پس از اینکه دارسی به نفت رسید، باید یک تصمیم سرنوشت ساز می گرفت و آن این بود که آیا نفت را در ایران تصفیه کنند یا آن را به روتردام یا لیورپول انتقال دهند و آنجا کار پالایش را انجام دهند. در ایران امنیت نبود و نیروی کار ماهر وجود نداشت، اما در عوض مهم ترین مزیتش آن بود که نسبت به انگلیس، نیروی کار فوق العاده ارزان وجود داشت.
همچنین انتقال و حمل نفتی که در ایران پالایش شده بود ارزان تر بود. سرانجام مدیران شرکت تصمیم می گیرند در ایران کار تصفیه را انجام دهند. به این ترتیب شبه جزیرۀ آبادان را از شیخ خزعل که عملاً حاکم خوزستان بود، خریداری می کنند و پالایشگاه آبادان را می سازند.
برای تأمین امنیت هم شرکت با سران قبایل عرب و بختیاری وارد مذاکره می شود و سه درصد از درآمد نفت را به منظور برقراری امنیت منطقه به این دو قوم می دهد. از اینجا به بعد کم کم ایرانی ها متوجه می شوند که نفت چه ثروت عظیمی است، منتها هر زمان که آنها می خواستند تقاضای بیشتری از درآمد نفت کنند، پاسخ شرکت این بود که ما طبق قرارداد عمل می کنیم و سهم شما ۱۶ درصد از سود است. همان طور که در آن ۶ سال گذشته نیز در زیان شریک نبودید.

پس به نظر شما همین نارضایتی از میزان سهم ایران که بعد از به نتیجه رسیدن پروژه و سودآور شدنش در ایرانیان به وجود آمد، موجب شکل گیری ریشه های نهضت ملی شدن صنعت نفت شد؟
بله دقیقا، یکی از مشکلات این بود که انگلیسی ها نه ۱۶ درصد بلکه ۱۰ درصد پرداخت می کردند، زیرا شرکت سه درصد را به بختیاری ها و اعراب می پرداخت. هر گاه هم که مقامات ایرانی اعتراض می کردند، پاسخ شرکت این بود که اگر خواهان همه ۱۶ درصد هستید، موظفید که امنیت منطقه را برای ما تأمین کنید.
یادمان باشد که سال های نخست بهره برداری شرکت، سال هایی بود که در هیچ نقطه ای از ایران به دلیل انقلاب مشروطه و جنگ های داخلی میان مشروطه خواهان و طرفداران استبداد، امنیت برقرار نبود، بنابراین اقتصاد کشور متوقف شده بود، امنیت وجود نداشت و دولت مرکزی نمی توانست در کشور امنیت برقرار کند، اما این شرایط از بعد از کودتای رضاخان سردار سپه تغییر کرد. او چکمه از پا در نیاورد تا امنیت را به سراسر ایران بازگرداند و قدرت های گریز از مرکز را وادار به تسلیم کند. خلاصه اینکه ایرانی ها همواره از سهم ۱۶ درصدی خود ناراضی بودند.

شما در سخنرانی ها و برنامه های مختلفی اعلام کردید که ملی شدن نفت ایران در ابتدا از سوی رضاخان به صورت عملی انجام شد، چقدر به این گفته خود معتقد هستید؟
رضا خان تلاش هایی کرد تا سهم ایران را بالا ببرد. در سال ۱۳۱۲ خورشیدی رضاشاه نفت را به تعبیری ملی کرد، قرارداد دارسی را یک جانبه فسخ کرد و این باعثشد که نیروی دریایی انگلستان جنوب را محاصره و از ایران به جامعه ملل شکایت کند.
در نهایت رضاشاه نتوانست در برابر انگلستان کاری از پیش ببرد، اما موجب انعقاد قرارداد ۱۹۳۳ شد. این قرارداد از بسیاری جهات بهتر از قرارداد دارسی بود، برای مثال میزان دریافتی ایران که در قرارداد دارسی تابع سود شرکت بود، تابع مقدار نفتی شد که شرکت استخراج می کرد. به علاوه رضاشاه موفق شده بود که بندی را در این قرارداد بگنجاند که بر اساس آن شرکت مجبور می شد که هر سال شمار مشخصی از ایرانی ها را آموزش دهد و به مسئولیت ها و سمت های مهم تر وارد کند. به همین دلیل بود که دانشکدۀ نفت آبادان(پیش از دانشگاه تهران) به منظور تربیت مهندسان در صنعت نفت تأسیس شد.
با وجود همه اینها، قرارداد ۱۹۳۳همچنان قراردادی بود که خیلی حق و حقوق ایران را تأمین نکرده بود. همین مسئله باعثشد که سرانجام پس از سقوط رضاشاه و ایجاد فضای باز در ایران، مردم خواستار لغو قرارداد ۱۹۳۳ و ملی شدن نفت شوند و در آخر نفت در مجلس شورای ملی و به پیشنهاد دکتر مصدق و فراکسیون جبهه ملی در ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ ملی شد و بعد هم در دو سال و اندی بعد کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد.

مفهوم ملی شدن صنعت نفت چیست؟ دولتی نبودن آن است؟ خودکفایی و عدم وابستگی صنعت نفت است؟ اصلا آیا در دنیا امروز ملی شدن معنی دارد؟

به باور بنده ملی شدن صنعت نفت در ۱۳۲۹ خورشیدی تنها حرکتی بود که موجب دولتی شدن و یا بهتر است بگوییم حاکمیتی شدن نفت در ایران شد. اگرچه به هیچ عنوان نباید در وطن پرستی رهبران نهضت تردیدی روا داشت، با این حال نتیجه اقدام آنها به هیچ وجه به ملی شدن صنعت نفت ایران نینجامید.
نهضت ملی شدن نفت از جهاتی فقط یک بحثاقتصادی نبود که ما نفت را ملی کنیم. ملی شدن نفت جامعه سیاسی ایران را به دو قطب متخاصم تقسیم کرد.
در یک قطب دربار، اشراف و ملاکان، احزاب و شخصیت های محافظه کار، رؤسای قبایل و ارتشی ها یعنی طیفی که به صورت سنتی نزدیک به انگلستان قرارداشت، بودند. در مقابل آن طیفی دیگر شامل جبهه ملی، روشنفکران، تحصیلکرده ها، شماری از روحانیون، بازاری ها، دانشجویان، نویسندگان وفعالان سیاسی بودند.
گروه اول نیروهای سیاسی اجتماعی بودند که به طور سنتی طرفدار انگلیس بودند، این موضوع طبیعی بود، زیرا دولت انگلیس سه درصد از سهم نفت را به قبایل می داد، پس طبیعی بود که شرکت برای تأمین امنیت با قبایل اشراف و ملاکان جنوب کنار بیاید.
گروه دوم به شدت مخالف انگلیس و طرفدار ملی شدن نفت بود. آنها طرفدار دموکراسی، آزادی بیان و آزادی مطبوعات بودند. دکتر مصدق هم با همه وجود معتقد به رأی مردم و بر این باور بود که اگر همه مردم جمع شدند و به حزب توده رأی بدهند و ایران کمونیستی شود، اشکال ندارد.
بنابراین می توانم به جرات این موضوع را بیان کنیم که نفت در ایران چه در دروان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و چه پس از آن کاملا دولتی و حاکمیتی بوده است.
امروز همه تأسیسات نفتی و درآمدهای فروش نفت در اختیار دولت است و این دولت است که به تشخیص خود این درآمدها را هزینه و توزیع می کند و در این فرآیند هیچ بخشی از نیروهای جامعه که همان بخش خصوصی هستند، حضور ندارند.
بنابراین واژه دولتی شدن برای صنعت نفت ایران به مراتب به واقعیت نزدیک تر است و با آن قرابت بیشتری دارد. البته باید یادآوری کنم که در دوران پهلوی و تا پیش از ملی شدن صنعت نفت، تصمیم گیری ها و سیاستگزاری ها در صنعت نفت در اختیار انگلستان بود، ولی پس ازملی شدن صنعت نفت و بازگشت کنسرسیوم به تدریج اداره و تصمیم گیری امور صنعت نفت در اختیار ایران قرار گرفت و این مهمترین دستاورد ملی شدن صنعت نفت در ایران بود.
از آن تاریخ تا به امروز حکومت ایران در باره نفت یعنی تولید، اکتشاف، بهره برداری، فروش، صادرات حتی قیمت گذاری آن تصمیم گیری می کند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این وضعیت ادامه پیدا کرد و با تبدیل شدن شرکت نفت به وزارت نفت، کنترل نفت از سوی دولت و حاکمیت همچنان تداوم پیدا کرده است.

چرا برخی معتقدند که ملی شدن زود اتفاق افتاد؟
اینکه آیا ملی شدن صنعت نفت زود اتفاق افتاد یا خیر، به نظر من موضوع قابل بحثی نیست، چون رویدادهای تاریخی و اجتماعی مسیر خود را می روند و نمی توان برای آنها لحظه و زمان خاصی را در نظر گرفت، ولی می توان این گونه بیان کرد که اگر مصدق در جریان ملی کردن صنعت نفت به گونه ای دیگر تصمیم می گرفت، شاید مسیر تاریخی ایران به گونه ای دیگر ترسیم می شد.

چرا ۶۰ سال پس از ملی شدن نفت، نفت از اقتصاد جدا نشده است؟ درآمد جایگزین برای جدا کردن اقتصاد از وابستگی به درآمدهای نفتی چیست؟
موضوع ملی شدن صنعت نفت با وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی موضوعی توامان هستند، اگرچه از آغاز پیدایش نفت و پرداخت سهم ۱۶ درصدی دولت ایران از سوی دارسی، اقتصاد ایران به صورت تدریجی و کاملا آرام به درآمدهای نفتی وابسته شد، ولی این وابستگی از ابتدای ملی شدن صنعت نفت سرعت گرفت و بعد از کمتر از یک دهه همه اقتصاد ایران به درآمدهای حاصل از فروش نفت خام کاملا وابسته شد.
اگر بخواهیم منحنی وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی را ترسیم کنیم، این منحنی کاملا سیر صعودی خواهد داشت. از اوایل دهه ۱۳۴۰ خورشیدی تا به امروز این وابستگی افزایش یافته و حتی برای یک سال نیز این منحنی سیر نزولی به خود نگرفته است.
حال این موضوع که چرا اقتصاد ایران به سرعت و کاملا مستقیم به درآمدهای نفتی وابسته شد، تنها به شکل و ساختار اقتصاد ایران مربوط است.
اقتصاد ایران اقتصادی کاملا دولتی است و این شکل از اقتصاد هنگامی که با صنعت نفتی کاملا دولتی همراه می شود، به طور حتم نتیجه ای جز وابستگی نخواهد داشت، بنابراین مادامی که اقتصاد ایران دولتی باشد، وابستگی به نفت نیز تداوم خواهد یافت.
برای رهایی از وابستگی به درآمدهای نفتی چاره ای جز حرکت در مسیر اقتصاد آزاد و خصوصی سازی اقتصاد نداریم؛ به بیان دیگر خصوصی سازی و واگذاری اقتصاد کشور به بخش خصوصی است که هم ایران را از وابستگی به درآمدهای نفتی می رهاند و هم از طرف دیگر موجب خصوصی شدن یا همان ملی شدن صنعت نفت می شود. در غیر این صورت با اقتصاد دولتی و صنعت نفت دولتی نتیجه همان چیزی است که تا به امروز شاهد آن بوده ایم.

هم اکنون بسیاری از کارشناسان ریشه بسیاری از مشکلات امروز ایران را نفت می دانند و نفت را نه تنها نعمت که نقمتی برای ایران امروز می خوانند، نظر شما در این باره چیست؟
نخیر من با این موضوع کاملا مخالفم، به نظر بنده اگر امروز ملت ایران از حداقل رفاه و معیشت برخوردار است، تأکید می کنم حداقل، زیرا با توجه به منابع و و قابلیت های طبیعی ایران به طور حتم باید وضعیت رفاه و معیشت ملت ایران به گونه ای دیگر می بود، همین میزان حداقلی نتیجه فروش نفت و صادرات آن است.
این که چرا ما با این میزان از درآمدهای نفتی وضعیت اقتصادی نامناسبی داریم و شاخص های توسعه یافتگی ما در میان بسیاری از کشورها در رتبه های پایین تری قرار دارد، به ناتوانی مدیریتی و سیاست های غلط و اشتباه مربوط است، اگر نه ربطی به بود و نبود نفت در ایران ندارد.
نفت به خودی خود توسعه یافتگی، پیشرفت، دموکراسی یا دیکتاتوری برای ایران به همراه نخواهد داشت، بلکه این سیاست ها و تصمیم گیری های مدیران و سیاست گذاران در طول تمامی این سال ها بوده است که نتیجه اش را مشاهده می کنیم.
امروزه خیلی از کشورها همچون گینه بیسائو و برمه هستند که نفت ندارند و پیشرفته و توسعه یافته هم نیستند، این دو کشور بسیار عقب مانده، حکومت های مستبد وحشتناکی دارند. از طرفی کشورهایی نظیر نروژ، انگلیس و یا آمریکا منابع بسیار بزرگ نفت دارند، ولی کشورهای کاملا پیشرفته، توسعه یافته و با سطح رفاه بسیار بالا هستند.

به نظر شما اگر دولتی بخواهد فروش نفتش را قطع کند و درآمدهای دیگری جایگزین این درآمدها کند، چه باید بکند، به عبارت دیگر جایگزین درآمدهای نفتی چیست؟
این کار شدنی نیست، زیرا وابستگی اقتصاد ایران به درآمدهای نفتی خیلی بیشتر از آن چیزی است که دولتی بتواند بدون آن، حتی برای یک ماه کشور را اداره کند، ولی حرکت کردن در این مسیر به صورت تدریجی و با برنامه ریزی دقیق و علمی و با بهره گیری از نظرات کارشناسان اقتصادی در درازمدت امکان پذیر است.
باید از تجربه و الگوی کشورهای دیگر در این راه استفاده کنیم. به کشورهای کوچکی مانند ترکیه و مالزی بیندیشیم این دو کشور در ۲۰ سال گذشته چگونه بدون داشتن حتی یک چاه نفت، به چنین رشد اقتصادی رسیدند و یا به کشورهای نفتخیزی مانند نروژ و یا انگلیس نگاه کنیم، این کشورها یک دلار از درآمدهای نفتی خود را به اقتصاد تزریق نمی کنند.
اقتصاد خود را به صورت کامل در اختیار بخش خصوصی قرار داده اند و بخش خصوصی در این کشورها فعالیت اقتصادی می کند و در اخر سال مالیاتش را به دولت پرداخت می کند و کشور نیز از همین مالیات ها اداره می شود، در کشور ما تمام اقتصاد در اختیار شرکت های دولتی است.
شرکت هایی که به علت ساختارهای فرسوده، توانایی و کارآیی لازم را ندارند و اکثریت آنها زیان ده هستند؛ شرکت هایی که نه تنها توان پرداخت مالیات ندارند که به روش های مختلف برای پول نفت جیب می دوزند و از دولت بودجه دریافت می کنند.
مگر می شود با چنین شرکت هایی چرخ اقتصاد را به حرکت در آورد. کشوری مانند نروژ با اصلاح سازکار و نظام مالیاتی و صندوق توسعه ملی یا حساب ذخیره ارزی خود، بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار از درآمد نفت را به جای اختصاص به واردات کالا از چین و کشورهای دیگر و مصرف آن در داخل کشورش و تهدید تولید داخلی، برای آیندگان سرمایه گذاری کرده است.
پس درآمدهای نفتی می تواند در بخش عمران و توسعه زیرساخت های کشور هزینه شود. تنها راه نجات از وضعیت کنونی حرکت به سمت اقتصاد آزاد و خصوصی سازی است، در غیر این صورت هیچ دولتی نه می تواند و نه می خواهد از درآمدهای نفتی چشم بپوشد.

از اقتصاد بعضی کشورها یاد کردید، هم اکنون برخی از کشورهای کوچک نفتی در همسایگی ایران نیز از منظر رشد اقتصادی و هزینه کرد درآمدهای نفتی به مراتب از ایران پیش روتر هستند. به نظر شما چرا ما در رابطه با هزینه درآمدهای نفتی حتی مانند چنین کشورهایی عمل نکرده ایم؟
بله، در باره کشورهایی همچون ترکیه مثال زدم. هم اکنون میزان تولید ملی و سطح رفاه مردم ترکیه از ایران به مراتب بالاتر است. در چند سال گذشته و در اوج رکود جهانی ترکیه جزو معدود کشورهایی بود که رشد اقتصادیش کاهش نیافت. حتی کشورهایی نظیر امارات، کویت و قطر نیز در زمینه هزینه کردن درآمدهای نفتی روش های بهتری از ایران در پیش گرفتند. هم اکنون این کشورها در بخش هایی مانند فعالیت های خدماتی در میان کشورهای برتر دنیا هستند. تنها به ایرلاین های این چند کشور نگاه کنید.
ببینید سالانه چنیدن میلیارد دلار تنها از طریق این ایرلاین ها نصیب اقتصاد این کشورها می شود. صنعت توریسم و صنایع دیگر در این کشورها به مراتب بیشتر از ایران رشد کرده است و درآمدهای سالانه بسیاری را نصیب آنها می کند. اینکه چرا این کشورها در این مسیر گام برداشتند و ایران هنوز در زمینه نحوه هزینه کرد درآمدهای نفتی خود در پله نخست یعنی به اجماع رسیدن سیاستمداران، درجا می زند، دلایل متفاوتی دارد.

به نظر می رسد وابستگی اقتصاد به نفت بیشتر عوامل غیراقتصادی دارد و بیشتر به ساختار قدرت در دولت ها وابسته است. دولت ها چون غیر از نفت ابزرا دیگری برای جلب رأی مردم ندارند، از این رانت استفاده می کنند. نظر شما چیست؟ سیاست های اقتصادی دولت ها پس از پیروزی انقلاب اسلامی در افزایش وابستگی به درآمدهای نفتی را بررسی کنید.
بله، وضعیت کنونی اقتصاد ایران به عوامل غیراقتصادی نیز مربوط می شود. در کشور ما ساختارها یا وجود ندارند و یا اینقدر ضعیف و ناقص هستند که کارآیی مناسب و لازم را از خود نشان نمی دهند، برای نمونه باید از ساختارهای قانونی یاد کرد؛ در طول تاریخ ساختارهای قانونی در ایران ضعیف و سست بودند، به صورتی که دولت ها به راحتی یا قوانین را اجرا نمی کردند و یا به راحتی آن را دور می زده اند. هنوز قوانینی که دولت دهم به راحتی یا آنها را اجرا نکرد و یا با تفسیر خاص خود آن را اجرا کرد، در ذهن بسیاری از مردم باقی است.
در ایران ساختارهای قانون و به صورت کلی قانون از سوی دولت ها جدی گرفته نمی شود. آیا در طول هشت یا ۹ سال گذشته قوانین ابلاغ شده اصل ۴۴ قانون اساسی که از سوی رهبر معظم انقلاب برای سرعت بخشیدن به خصوصی سازی در کشور ابلاغ شد، اجرا شده است. یا سند چشم انداز ۲۰ ساله که هر دو آنها بر حرکت در مسیر رهایی از وابستگی اقتصاد ایران از درآمدهای نفتی بود، هم اکنون به چه سرنوشتی دچار شدند.
در چنین وضعیتی است که ناامنی در فضای اقتصادی ایجاد می شود. وقتی قانونی در کار نباشد و ساختارهای قانونی ضعیف باشند، سرمایه گذار داخلی و خارجی برای انجام کار اقتصادی و سرمایه گذاری پا به میدان نمی گذارد. بخش خصوصی فعال نمی شود، زیرا اطمینانی به ثبات در نظام اقتصادی وجود ندارد.
این گونه است که بخش خصوصی ایران در دوبی، ترکیه، چین، مالزی و… سرمایه گذاری می کند. سرمایه هایی که برای تحقق رویای اقتصاد بدون نفت بسیار بسیار ضروری است، بنابراین شاید بتوان این گونه گفت که پیش شرط حرکت به سمت اقتصاد بدون نفت اصلاح بسیاری از ساختارها است که بسیاری از این ساختارها اقتصادی نیستند، ولی اثر مستقیمی در اقتصاد دارند.
با ساختارهای کنونی است که یک شبه میلیاردها تومان از سرمایه های کشور اختلاس می شود. به مالکیت افراد تعدی و تعرض می شود و بسیاری از واقعیت های تلخ امروز اقتصاد کشور به وجود می آید.

چرا تحریم ها بر نفت متمرکز شده است؟
جواب این سئوال بسیار ساده است، زیرا پاشنه آشیل اقتصاد ایران نفت است. وقتی ۸۰ درصد منابع بودجه کشور ما از طریق درآمدهای حاصل از فروش نفت تأمین می شود، بدیهی است که کشورهای غربی برای فشار به ایران به سمت آن می روند.
چه موضوعی بهتر از نفت برای فشار به ایران؟ وقتی در هشت سال گذشته بخش چشمگیری از درآمدهای نفتی کشور صرف خرید کالاهای اساسی همچون گندم، برنج، غلات و بسیاری از کالاهای اولیه صنایع کشور شده است، چه تحریمی بهتر از نفت برای به زانو درآوردن ایران.
کشورهای غربی آنچنان که خودشان هم بیان می کنند به دنبال فشار به ایران هستند. خب برای این اقدام حتما به سراغ نقاط ضعف خواهند رفت. حال باید پرسید چرا و چگونه نفت که موهبتی الهی برای ملت ایران است، این گونه و به واسطه سیاست ها و تصمیم های غلط به نقطه ضعف تبدیل شده است.

در بررسی تحلیلی سخنان مقام معظم رهبری در باره صنعت نفت؛ مهم ترین محورها از دیدگاه ایشان، لزوم تحقق اقتصاد مقاومتی و اقتصاد بدون نفت است. ایشان همچنین بر خودکفایی و قطع وابستگی در صنعت نفت و همچنین بر تقویت نظام حقوقی و قراردادی نفت و گاز تأکید دارند. لطفا ملی شدن صنعت نفت را در این سه شاخص بررسی کنید.
شعار حرکت در مسیر اقتصاد بدون نفت و یا همان اقتصاد مقاومتی شعاری منطقی و قابل توجه است، شعاری که باید سال های پیش سیاستمداران و دولتمردان ایران به آن توجه می کردند. سال هایی که سند چشم انداز ۲۰ ساله و یا اصل ۴۴ قانون اساسی ابلاغ شد که متأسفانه این امر به بهانه های مختلف از سوی دولت ها به ویژه دولت نهم و دهم به تعویق افتاد و حال دیگر چاره ای جز انجام اصلاحاتی گسترده برای حرکت در مسیر اقتصاد بدون نفت نداریم.
البته باید به این موضوع توجه کرد که ملی شدن صنعت نفت به معنی پرهیز از ارتباط این صنعت با دنیا نیست؛ اینکه به نام ملی کردن صنعت نفت کشور را از جدیدترین و آخرین دستاوردهای علمی و فنی در این صنعت دور نگه داریم، نه منطقی است و نه شدنی. البته هم اکنون صنعت نفت ایران نیز توانایی و قابلیت این را ندارد که بدون تکنولوژی و سرمایه های خارجی بر روی پای خود بایستد؛ موضوعی که به خوبی در این چند سال گذشته و با خروج شرکت های نفتی بزرگ از ایران به خوبی نمایان شد.
در زمینه قراردادها نیز اینکه شرکت هایی بیایند و قرارداد ببندند و پس از گذشت چند سال هیچ فعالیتی انجام ندهند، موضوعی است که باید مسئولان به آن توجه کنند، کم نبودند خبرهایی که در این سال ها از کم کاری و یا اصولا عدم فعالیت شرکت های چینی در پروژه های نفتی ایران منتشر شد.
موضوعی که اگر در چارچوب رقابتی با کشورهای همسایه به آن بنگریم و سرعت برداشت و استحصال منابع مشترک از سوی کشورهای همسایه توجه کنیم به تلخی آن بیشتر پی خواهیم برد. در نهایت باید در مسیر ملی کردن واقعی صنعت نفت گام برداشت و آن نیز خارج کردن حاکمیت و دولت از این صنعت است.

گفتگو از امیرحسین هاشمی جاوید

انتهای پیام /

ارسال نظر

پربیننده ترین

آخرین اخبار