استقبال سرد داوطلبان از انتخاب رشته اخیر
صندلیهای خالی دانشگاه و بحران بیاعتمادی به آموزش عالی
آنطور که در خبرها آمده است، تنها ۴۰ درصد از داوطلبان مجاز به انتخاب رشته (۳۶۰ هزار نفر) در کنکور ۱۴۰۴ انتخاب رشته را به صورت نهایی ثبت کردهاند که واقعیتی عمیقتر از کاهش علاقه به دانشگاه را آشکار میکند و آن هم بحران کارآمدی و معنا در آموزش عالی در ایران است.

آنطور که در خبرها آمده است، تنها ۴۰ درصد از داوطلبان مجاز به انتخاب رشته (۳۶۰ هزار نفر) در کنکور ۱۴۰۴ انتخاب رشته را به صورت نهایی ثبت کردهاند که واقعیتی عمیقتر از کاهش علاقه به دانشگاه را آشکار میکند و آن هم بحران کارآمدی و معنا در آموزش عالی در ایران است.
این مسئله دلایل مختلفی دارد که در ادامه به این دلایل اشاره میشود؛
۱. توسعه کمی بدون توجه به تقاضا:
سالها سیاستگذاری آموزشی بر اساس افزایش تعداد دانشگاهها و صندلیها پیش رفته است. اما این توسعه کمّی، بدون توجه به تقاضای واقعی دانشجویان و نیاز بازار کار، امروز به هزاران صندلی خالی و رشتههایی منتهی شده که جذابیت خود را از دست دادهاند.
۲. آینده شغلی در بخش دولتی؛ رؤیایی که رنگ باخته است:
یکی از انگیزههای تاریخی برای ورود به دانشگاه، دستیابی به مشاغل دولتی بود. اما امروز، ظرفیتهای استخدامی محدود شده و سیاست کوچکسازی دولت مانع جذب گسترده نیرو میشود. نتیجه آنکه فارغالتحصیلان دیگر نمیتوانند روی شغل دولتی بهعنوان مقصد مطمئن حساب کنند و ناچار وارد بازار آزاد و غیررسمی میشوند.
۳. اشتغال غیرمرتبط با رشته تحصیلی:
بخش قابل توجهی از دانشآموختگان در شغلی فعالیت میکنند که هیچ نسبتی با رشته تحصیلیشان ندارد؛ از مهندس و حقوقدان تا فارغالتحصیل علوم پایه که در حوزه خدمات یا مشاغل ساده فعالیت میکنند. این عدم تناسب، هم به اتلاف سرمایه انسانی منجر شده و هم به سرخوردگی اجتماعی و بیاعتمادی به نظام آموزش عالی دامن زده است.
۴. علمگریزی و بینیازی کشور از دانش:
ریشه اصلی بحران در آن است که ساختار اقتصادی و مدیریتی کشور، بهطور واقعی به علم وابسته نیست.
صنایع و بخشهای اقتصادی، کمتر نیازمند خروجی دانشگاهها هستند؛
پژوهشها غالباً به مقالات تبدیل میشوند، نه محصول و فناوری؛
تصمیمگیریهای کلان اقتصادی و صنعتی کمتر بر دانش علمی تکیه دارد.
این وضعیت سبب میشود جامعه نیز علمباور نباشد و دانشگاه صرفاً به مدرکسازی تقلیل یابد.
پیامدهای این روند
مهاجرت نخبگان و خروج سرمایه انسانی؛
رشد مشاغل غیررسمی و کممهارت؛
کاهش انگیزه نسل جدید برای ادامه تحصیل دانشگاهی؛ هدررفت منابع مالی و انسانی در نظام آموزش عالی؛ آسیب به جایگاه نهاد دانشگاه در جامعه از دیدگاه عموم مردم.
اما برای عبور از این بحران، چند اقدام کلیدی ضروری است:
بازنگری در سیاست پذیرش دانشجو با تمرکز بر کیفیت و حذف رشتهها و دانشگاههای غیرضروری و جایگزینی آنها با رشتههای میان رشتهای، متناسب با شبکه نیازها و مشکلات کشور.
مهارتمحور کردن آموزش عالی و پیوند جدی با بازار کار و صنایع.
ایجاد اقتصاددانشبنیان واقعی مبتنی بر فناوری و نوآوری بهجای مقالهنویسی که دانشگاه را به موتور محرک توسعه بدل کند.
اصلاح فرهنگ مدرکگرایی و ارزشگذاری بر مهارت و خلاقیت بهجای صرفاً مدرک دانشگاهی.
بدیهی است که صندلیهای خالی دانشگاهی و بحران اشتغال فارغالتحصیلان، دو روی یک سکه هستند و چنانچه گسست عمیق میان آموزش و پژوهش مبتنی بر مقالهنویسی و بیارتباط با نیازها، مسائل و مشکلات داخلی از یک سو و اقتصاد کشور از سوی دیگر ترمیم نشود، نهتنها اعتماد عمومی به نهاد دانشگاه از بین میرود، بلکه سرمایه انسانی کشور نیز با محروم کردن اختیاری خود از ادامه تحصیل هدر خواهد رفت یا به بازار کار غیر مولد منتقل خواهد شد و یا به خارج از مرزها منتقل خواهد شد و درنهایت علاوه بر اینکه خسارات زیادی به کشور وارد خواهد شد، فعالیتهای دانشگاهها با هزاران عضو هیئت علمی با بحران مواجه میشود.