پیامد عدم اقتدار ارزشهای اخلاقی در جامعه، تضعیف انسجام اجتماعی است
یک پژوهشگر علوم تربیتی گفت: پیامد عدم اقتدار ارزشهای اخلاقی در جامعه ما تضعیف انسجام اجتماعی، رواج فساد در سطوح مختلف، رشد منفعتطلبی فردی، شکلگیری فردگرایی خودخواهانه و ایجاد سردرگمی اجتماعی است.
یک پژوهشگر علوم تربیتی گفت: پیامد عدم اقتدار ارزشهای اخلاقی در جامعه ما تضعیف انسجام اجتماعی، رواج فساد در سطوح مختلف، رشد منفعتطلبی فردی، شکلگیری فردگرایی خودخواهانه و ایجاد سردرگمی اجتماعی است.
سید محمد میردامادی در گفتگو با «امیدنیوز» اظهار کرد: امروزه با عدم تعادل بین تعهدات فردی و اجتماعی در جامعه مواجه هستیم. افراد سعی دارند که ارزشهای اجتماعی را در جهت منافع شخصی مصادره کنند؛ مورخان نیز تصویری مشابه این وضعیت از جامعه ایران در گذشته ارائه کردهاند و برمبنای یافتههای پیمایشهای مختلف درباره نگرشهای مردم، افراد نیز پنداشتی همسو با گزاره فوق از جامعه دارند. بنابراین، هرچند افراد بر این باورند که دیگران پایبند به ارزشهای اخلاقی نیستند، اما پنداشت از تضعیف اقتدار اخلاقی در جامعه ایران مختص به وضعیت امروزی نیست، بلکه دارای ریشه تاریخی است که در گذشته نیز کموبیش رایج بوده است. این وضعیت نوعی سردرگمی در افراد ایجاد کرده و آنها را در تشخیص درست از نادرست یا مطلوب از نامطلوب (که همان ارزشهای اخلاقی هستند) دچار تردید ساخته است. مردم از یک طرف باور دارند که دیگران ارزشهای اخلاقی را رعایت نمیکنند، از طرف دیگر معتقدند که رعایت این ارزشها برای سعادت ضروری است. درعینحال باور دارند که اگر آنها پایبند به اخلاقیات بمانند، از آنجا که دیگران چندان تقیدی به اخلاقیات ندارند، متضرر خواهند شد.
وی افزود: این امر ناشی از غلبه منطق بازاری است که اخلاق را با چنین معیارهایی سنجش میکند، درحالیکه رعایت اخلاقیات یک الزام برای زندگی بهتر است، نه ابزاری برای محاسبات مبتنی بر سود و زیان. بهطورکلی، مردم ارزشهای اخلاقی را بهصورت عام میپسندند، ولی در دوراهیهای اجتماعی که مستلزم انتخاب اخلاقی است به آن عمل نمیکنند. در چنین شرایطی مردم شرط دوام آوردن را «سازگاری» میدانند. از یک طرف در پی سازگاری با شرایطی هستند که اتفاقا خود از آن ناراضیاند و از طرف دیگر مدام از آن انتقاد میکنند یعنی به فرافکنی متوسل میشوند. اخلاق مربوط به یافتن راههایی برای چگونگی بهتر زیستن در کنار یکدیگر و به تعبیری، نوعی سیاست زندگی است. پس ارتقاء جایگاه و اقتدار ارزشهای اخلاقی را باید به مثابه اقدامات مربوط به سیاست زندگی در نظر گرفت. نکتهای که نباید از آن غفلت کرد تفکیک بین فرد (افراد) بیاخلاق و جامعه غیراخلاقی است. در جامعه امروزی به نظر میرسد بیش از اینکه افراد بیاخلاق باشند شرایط بیرونی و پنداشت از آن است که افراد را وادار به رفتار غیراخلاقی میکند؛ مدعای آن این است که افراد در سطح ذهنی و نگرشی، ارزشهای اخلاقی را تایید و آرزوی تقویت آن در جامعه و در تعاملات انسانی را دارند، اما درعینحال دیگران را محکوم به بیاخلاقی میکنند و در نتیجه برای متضرر نشدن از شرایط، خود نیز دست به عمل و رفتار غیراخلاقی میزنند.
این پژوهشگر علوم تربیتی ادامه داد: بدین ترتیب، زیرپا گذاشتن موازین اخلاقی به بخشی از فرهنگ و شیوة زیست اجتماعی تبدیل شده که نهتنها تنبیه و مجازات بالایی به همراه ندارد، بلکه در مواردی با پاداش همراه است. از طرف دیگر نهادهای حکمرانی سعی در ترویج ارزشهایی خاص و تحمیل آنها بر افراد دارند. در گفتمانهای مختلف جامعه و نیز دولت بهشدت امور مربوط به سیاست خارجی و مدیریت اقتصادی موردبحث قرار میگیرد، اما جای بحثِ از لحاظ سیاسی بیطرفانه در مورد «زندگی خوب و اخلاقی» بهشدت خالی است. جاهایی هم که وارد مباحث اخلاقی و اجتماعی شدهاند، بیش از آنکه تلاش برای حل این مسائل و تقویت اخلاق مدنی باشد، بیشتر یک کنش سیاسی است. وقتی که ارزشهای اخلاقی با گفتمان سیاسی امتزاج پیدا کند، مردم مسائل و تنزل ارزشهای اخلاقی را به پای نظام سیاسی حاکم خواهند نوشت، بنابراین باید پای سیاست را از این مسائل بیرون کشید و بهجای اینکه مسائل اخلاقی را سیاسی کرد، باید مسائل سیاسی را اخلاقی نمود. در مجموع، پیامد عدم اقتدار ارزشهای اخلاقی در جامعه ما تضعیف انسجام اجتماعی، رواج فساد در سطوح مختلف، رشد منفعتطلبی فردی، شکلگیری فردگرایی خودخواهانه و ایجاد سردرگمی اجتماعی است.
میردامادی خاطرنشان کرد: دلایل این پدیده، بهعنوان یک ره آورد تاریخی به نحوه تعامل نظامهای حکمرانی با جامعه و ضعف و فقدان نهادهای انسجام بخش و واسط بر میگردد. برونرفت از این وضعیت نیازمند اصلاحات نهادی، رهایی اخلاق از چنگال سیاست، تقویت انسجام اجتماعی، ایجاد توازن بین تعهدات و حقوق فردی و اجتماعی، تقویت گفتمان اخلاقی، تربیت شهروندان اخلاقمدار و بازتعریف مرزهای اخلاقی است.